جدول جو
جدول جو

معنی ژوسه - جستجوی لغت در جدول جو

ژوسه
(سِ)
نام کرسی بخش در ایالت ’هت -سائون’ از ولایت وسول، دارای راه آهن و قریب 2564 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسه
تصویر توسه
توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوسه
تصویر جوسه
کوشک، قصر، کاخ، بالاخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور، حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوسه
تصویر کوسه
در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
ویژگی جادۀ هموار و شن ریزی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسه
تصویر سوسه
نیرنگ و حقه، خدشه، شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، پیتک، پت، بیب، بیو
سوسه آمدن: دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تماس لبهای کسی بر لب گونه دست و پای دیگری یا چیزی مقدس از روی محبت و احترام بوس قبله ماچ
فرهنگ لغت هوشیار
قوس قزح رنگین کمان. توضیح در لغت فرس چاپ هرن ص 44 بیت ذیل از خسروانی آمده: (ازباد روی خوید چو آنست موج موج و زنوس پشت ابر چو چرغست رنگ رنگ) در لغت فرس چاپ اقبال ص 441 همین بیت ذیل (نوسه) بدین صورت آمده: (از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع (جرغ) رنگ رنگ) رشیدی و برهان (نوس) و (نوسه) هر دو را آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوسه
تصویر جوسه
کوشک قصر، بالا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که صورتش مو نداشته باشد و یا چند موی تنک باشد که کوسج هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوسه
تصویر قوسه
قوس قزح قوس قزح بنگرید به قوس قزح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوسه
تصویر غوسه
به گشنی در آمده ماده خواه گربه غوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوسه
تصویر لوسه
تملق چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرسه
تصویر ژرسه
فرانسوی کشباف ساده بافت نوعی پارچه نازک، نیم تنه بافته از نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوئه
تصویر ژوئه
فرانسوی پایاب، گدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژویه
تصویر ژویه
ماه هفتم سال فرنگی مطابق ثلث دوم و سوم تیر و ثلث اول امرداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
چکاوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
راه ساخته و پرداخته، جاده هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوسه
تصویر سوسه
نیرنگ و خدشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسه
تصویر توسه
فربه و چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوله
تصویر ژوله
((لِ یا لَ))
چکاوک
فرهنگ فارسی معین
((شُ سِّ))
جاده ای که عملیات زیرسازی آن انجام شده باشد و به جای آسفالت روی آن شن ریخته باشند، جاده ساخته و پرداخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوسه
تصویر سوسه
((سَ یا س))
حقه، تزویر، دشواری، اشکال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژرسه
تصویر ژرسه
((ژِ س))
نوعی پارچه نایلونی نازک، نیم تنه بافته از نخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
((ژَ یا ژِ))
خارپشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسه
تصویر پوسه
((س ِ یا سَ))
ریسمانی که به وقت رشتن بر دوک پیچند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژویه
تصویر ژویه
((یِ))
ماه هفتم از سال میلادی، ژوییه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوسه
تصویر جوسه
((جُ س))
کوشک، قصر، بالاخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسه
تصویر پوسه
پوستکی بسیار نازک جدا شده از چیزی، ورقه، صحیفه، پشیزه، قطعات سفید و نازکی که هنگام شانه کردن موی سر زمانی که چرک باشد فرو ریزد، شوره، تو، تا، لا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوسه
تصویر بوسه
((س ِ))
تماس لب های کسی بر لب، گونه، دست و پای کس دیگر یا چیز مقدس از روی محبت و احترام و عشق یا چاپلوسی، ماچ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوسه
تصویر کوسه
((س))
مردی که ریش نداشته باشد، شکل پنجم از اشکال رمل، فرح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توسه
تصویر توسه
آلدر گیلانی
فرهنگ واژه فارسی سره