نیرنگ و حقه، خدشه، شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، پیتک، پت، بیب، بیو سوسه آمدن: دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود
کرمی باشد که در گندم افتد و ضایع کند. (برهان). کرم گندم. (غیاث). کرمی است که در گندم افتد و ضایع کند. آنرا کرم گندم خوار و سلیک نیز گویند. (آنندراج). شپش گندم. (دهار) : نیاید بکار من این کار جنگ کجا سوسه سنجد بجنگ پلنگ. فردوسی (از آنندراج). رجوع به سوس و سیسک شود، خدشه. (یادداشت بخط مؤلف). - سوسه نداشتن معامله، هیچ نوع احتمال ضرر، از قبیل: دعاوی حق یا باطل ثالثی در آن نبوده و هیچگونه غل و غش و دسیسه و شیدی در آن نباشد. (یادداشت بخط مؤلف)