چهارپایه ای که بر روی آن می نشینند، صندلی پست، شغل، رشتۀ تخصصی دانشگاه مثلاً کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد مرکز شهر یا کشور یا منطقه جای قرار دادن کتاب، رحل تخت پادشاهی، سریر، برای مثال همان روز گفتی که نرسی نبود / همان تخت و دیهیم و کرسی نبود (فردوسی - ۶/۲۸۲)، فلک هشتم
چهارپایه ای که بر روی آن می نشینند، صندلی پست، شغل، رشتۀ تخصصی دانشگاه مثلاً کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد مرکز شهر یا کشور یا منطقه جای قرار دادن کتاب، رحل تخت پادشاهی، سریر، برای مِثال همان روز گفتی که نرسی نبود / همان تخت و دیهیم و کرسی نبود (فردوسی - ۶/۲۸۲)، فلک هشتم
قضاعی. ابویحیی بن زکریا بن یحیی بن صالح حرسی کاتب عبدالرحمان عمری. ازمفضل و ابن وهب روایت دارد. و در 242 هجری قمری درگذشت و او پدر ابوبکر احمد حرسی است. (معجم البلدان) احمد بن رزق الله بن ابی جراح حرسی. از یونس بن عبدالاعلی روایت دارد و در 246 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)
قضاعی. ابویحیی بن زکریا بن یحیی بن صالح حرسی کاتب عبدالرحمان عمری. ازمفضل و ابن وهب روایت دارد. و در 242 هجری قمری درگذشت و او پدر ابوبکر احمد حرسی است. (معجم البلدان) احمد بن رزق الله بن ابی جراح حرسی. از یونس بن عبدالاعلی روایت دارد و در 246 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)
منسوب به چرس. آنکه چرس کشد. معتاد به چرس. آنکس که عادت به کشیدن چرس دارد. رفیق بنگی. آنکه معتاد به کشیدن چرس است: هر چرسیی چه داند بر رشته بندبازی این رمز دنبه داند در وقت جان گدازی. بسحاق اطعمه (از انجمن آرا). رجوع به چرس و چرس کشیدن شود، کنایه از شخص گیج و منگ. کنایه از شخص بی هوش و بی حواس. کنایه از شخص خواب آلوده و چرت زننده
منسوب به چرس. آنکه چرس کشد. معتاد به چرس. آنکس که عادت به کشیدن چرس دارد. رفیق بنگی. آنکه معتاد به کشیدن چرس است: هر چرسیی چه داند بر رشته بندبازی این رمز دنبه داند در وقت جان گدازی. بسحاق اطعمه (از انجمن آرا). رجوع به چرس و چرس کشیدن شود، کنایه از شخص گیج و منگ. کنایه از شخص بی هوش و بی حواس. کنایه از شخص خواب آلوده و چرت زننده
نعت تفضیلی از رسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
نعت تفضیلی از رَسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
سریر، تخت، جمع کراسی، فلک هشتم، درس تخصصی یک استاد دانشگاه، دندان هایی که پس از دندان های نیش قرار دارند حرف خود را به کرسی نشاندن: کنایه از سخن خود را تحمیل کردن
سریر، تخت، جمع کراسی، فلک هشتم، درس تخصصی یک استاد دانشگاه، دندان هایی که پس از دندان های نیش قرار دارند حرف خود را به کرسی نشاندن: کنایه از سخن خود را تحمیل کردن