جدول جو
جدول جو

معنی ژردانس - جستجوی لغت در جدول جو

ژردانس(ژُ نِ)
نام مورخ گتی در قرن ششم میلادی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دردانه
تصویر دردانه
(دخترانه)
در (عربی) + دانه (فارسی) بسیار محبوب و عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
افسر یا سربازی که برای انجام دادن اوامر افسر ارشد به خدمت گماشته می شود، گماشته، بخشی در ارتش که مسئول تدارکات، مهمات و اسلحه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
مربوط به مردان، کنایه از از روی دلیری، شجاعانه، کنایه از بزرگ، تنومند، کنایه از برتر، کنایه از شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، مروارید یکتا، درّ یتیم، برای مثال سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲ - ۵۸۸)، کنایه از عزیز، سوگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرکانس
تصویر فرکانس
تکرار، بسامد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردانش
تصویر پردانش
آنکه دانش بسیار دارد، دانشمند، علامه
فرهنگ فارسی عمید
(ژُ)
کامیل. سیاستمدار فرانسوی. مولد لیون (1771- 1821 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پردانی
تصویر پردانی
حالت و چگونگی پردان
فرهنگ لغت هوشیار
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرکانس
تصویر فرکانس
تواتر، تکرار، دوباره
فرهنگ لغت هوشیار
یگانه بی همال یگانه بی نظیر: اهل دنیا جملگان زندانیند انتظار مرگ دار فانیند جز مگر نادر یکی فردانیی تن بزندان جان او کیوانیی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تک نوازه پاساژ فنی برای ساز یا آواز تنها بدون همراهی ارکستر. بعبارت دیگر سازنده آهنگ معمولا قسمتی از پایان موومانها را برای هنرنمایی نوازنده سلو تخصیص میدهد. این قسمت کادانس نامیده میشود و بی همراهی ارکستر اجرا میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردناس
تصویر اردناس
فرانسوی فرمان، گماشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردانش
تصویر پردانش
علامه، کسی که دانش زیاد دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردانی
تصویر فردانی
((فَ))
یگانه، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
((مَ نِ))
منسوب و مربوطه به مردان، مانند مردان، شجاعانه، دلاورانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
((دُ نِ))
مروارید، یکتا، بسیار گرامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرکانس
تصویر فرکانس
((فِ رِ نْ))
تکرار، تواتر، وفور، در اصطلاح فیزیک، حرکت و رفت و آمد متوالی، بسامد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردانش
تصویر گردانش
صرف، مدیریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرکانس
تصویر فرکانس
بسامد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
Macho, Male
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, masculin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
machista, masculino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
माचो , पुरुष
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, maschile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, męski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, mannelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
чоловічий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
мужской
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, männlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
machista, masculino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, laki-laki
دیکشنری فارسی به اندونزیایی