ژاژ خائیدن. هرزه گفتن. (کذا فی تحفه السعاده) : خواری از او بس بود آن کت کند رنجه به ژاژیدن بسیار خویش. ناصرخسرو. شعر ژاژیدن لهاشم تست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی. ، نشخوار کردن، عوعو کردن مثل سگ. (آنندراج)
ژاژ خائیدن. هرزه گفتن. (کذا فی تحفه السعاده) : خواری از او بس بود آن کت کند رنجه به ژاژیدن بسیار خویش. ناصرخسرو. شعر ژاژیدن لهاشم تست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی. ، نشخوار کردن، عوعو کردن مثل سگ. (آنندراج)
هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)
هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)