جدول جو
جدول جو

معنی چیرشدن - جستجوی لغت در جدول جو

چیرشدن
(اُ دَ)
پیروز شدن. ظفر یافتن. غلبه کردن. مظفر شدن. مسلط شدن. فایق شدن. تسلط یافتن. غالب آمدن. فاتح آمدن. فیروز گشتن:
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری به جنگ.
اسدی.
گر شودچیر و تاج بردارد
وز ولایت خراج بردارد.
نظامی.
چو روزی چند بر وی رنج شد چیر
تن از جان سیر شد جان از جهان سیر.
نظامی.
به آخر چون شود دیوانگی چیر
گریزد مرد ازو چون آهو از شیر.
نظامی.
- بر کسی یا چیزی چیر شدن، بر کسی یا چیزی مسلط شدن. فایق آمدن بر کسی یا چیزی:
چو بر هوش میخواره می چیر شد
سران را سر از خرمی سیر شد.
اسدی.
طغانشاه سخن بر ملک شد چیر
قراخان قلم را داد شمشیر.
نظامی.
گوزن ماده میکوشید باشیر
برو هم شیر نر شد عاقبت چیر.
نظامی.
چو بر عقل دانا شود عشق چیر
همان پنجۀ آهنین است و شیر.
سعدی (بوستان).
- دست چیر شدن، توانا شدن. مسلط آمدن:
توان گفت بد با زبان دلیر
زبان چیره گردد چو شد دست چیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیریدن
تصویر فیریدن
خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن، برای مثال زاین و زآن چند بود بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی- مجمع الفرس - فیریدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیریدن
تصویر دیریدن
دیر شدن، طول کشیدن، به طول انجامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغر شدن
تصویر چغر شدن
سفت و سخت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ شدن
تصویر چپ شدن
چپه شدن، واژگون شدن، احول شدن
کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیر شدن
تصویر دیر شدن
بتاخیر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر شدن
تصویر سیر شدن
مستغنی گشتن، بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارشدن
تصویر هارشدن
مبتلا گشتن، مغرور و سرمست گردیدن، سخت معجب و خویشتن ناشناس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ممکن شدن فراهم شدن: و آنچ هیچ پادشاه را میسر نشد از مصادف دادن و کشتن او را میسر ببود. (راحه الصدور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگرشدن
تصویر دیگرشدن
بدل شدن، عوض شدن، مبدل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیریدن
تصویر دیریدن
طول کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیر شدن
تصویر چیر شدن
غلبه کردن ظفر یافتن پیروز شدن، مسلط شدن استیلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر شدن
تصویر شیر شدن
جسور شدن جرات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
خرامیدن با ناز، تکبر و افاده کردن: زین وزان (شعر و شطرنج) چند بود بر که و مه مرترا کشتی و فیریدن و غنج. (سوزنی رشیدی)، مسخره و استهزا کردن، پرنعمت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بریده شدن، رگ عرقوب است یا چهارپای دیگر قلم شدن: گرصد هزار سر بودت همچو بیدبن ور صد هزار دل بودت همچو کو کنار. پی گردد آن همه سر همچون سرقلم خون گردد آن همه دل همچون دل انار. (حسن غزنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
کلان سال شدن کهن سال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرشدن
تصویر خبرشدن
خبر شدن کسی. مطلع گشتن وی آگاهی یافتن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغر شدن
تصویر چغر شدن
سخت و صلب و ستبر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغریدن
تصویر چغریدن
التفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ شدن
تصویر چپ شدن
واژگون و منحرف گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تند و بران شدن لبه یانوک چیزی (مانند شمشیر نیزه و غیره)، خشمگین شدن قهر آلود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخرشدن
تصویر آخرشدن
بپایان رسیدن، سر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیریدن
تصویر فیریدن
((دَ))
خرامیدن، با ناز و تکبر رفتار کردن، مسخره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیر شدن
تصویر شیر شدن
((شُ دَ))
دلیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپ شدن
تصویر چپ شدن
((چَ شُ دَ))
منحرف شدن، واژگون گردیدن، طرف دار سیاست دست چپی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیره شدن
تصویر چیره شدن
غلبه کردن، تسلط
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر پیری بیند که جوان شد، دلیل که در عز و بزرگی او نقصان باشد و در دنیا مغرور شود. اگر جوانی یا کودکی بیند که پیرشد، دلیل که عز و بزرگی یابد و به کار آخرت مشغول شود. محمد بن سیرین
اگر کسی به خواب دیدپیر شده و محاسن او سفید گشته، دلیل که عز و شرف یابد. اگر پیری مجهول بیند که خرم و شادمان است، دلیل که از دوستی مرادهای او برآید و از غم برهد. اگر پیری معروف را بیند که خرم و شاد است، دلیل که از او چیزی بدو رسد. اگر او را غمگین دید، دلیلش به خلاف این است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
Age
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
стареть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
altern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
старіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
starzeć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
变老
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
envelhecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
invecchiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی