- چکچک
- آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد، آواز روغن داغ شده که در آن آب باشد
معنی چکچک - جستجوی لغت در جدول جو
- چکچک ((چَ چَ))
- سخن و خبری که در افواه افتد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی گل
قسمی انگور نامرغوب
آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها. سخن و خبری که در افواه افتد
صدای چکیدن آب صدا و آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد
سخن یا خبری که بر سر زبان ها افتد و مردم به همدیگر بگویند، خبری که شایع شود و هر کس به دیگری بگوید، برای مثال چکاچک شد این راز اندر میان / که گردیده بد شاه با رومیان (زجاجی - رشیدی - چکاچک) ، صدای عده ای از مردم که آهسته با هم صحبت کنند، پچ پچ
خال، آبله
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، سج، محیّا، رخسار، عذار، غرّه، عارض، لچ، رخساره، خدّ، دیباچه، دیمه، دیمر، گردماه، دیباجه، وجنات
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، سج، محیّا، رخسار، عذار، غرّه، عارض، لچ، رخساره، خدّ، دیباچه، دیمه، دیمر، گردماه، دیباجه، وجنات
چکاچاک، برای مثال ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷ - ۶۷۸)
چکاچک، برای مثال چک چکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی - ۱۸۶)
چکاچاک، چک چک، به صورت قطره قطره و پی در پی مثلاً قطرات اشک چک چک از صورتش بر زمین می ریخت
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، ونج، مرگو، بنجشک، عصفور، چتوک، چغک، مرکو
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چکاو، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چکاو، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
گل ورد
نوایی است از موسیقی. گنجشک چغک
نوایی از موسیقی، از آهنگ های موسیقی
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، لکا، آتشی، گل سوری، سوری، بوی رنگ، رز، ورد، گل آتشی
کیک بر غوث
((چُ کُ))
فرهنگ فارسی معین
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانواده خاصی را به نام خانواده گنجشکان به وجود می آورد، عصفور، گنجشک
آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها