جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چکچک

چکچک

چکچک
آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد، آواز روغن داغ شده که در آن آب باشد
فرهنگ لغت هوشیار

چکچک

چکچک
سخنی و چیزی را گویند که در افواه افتد. (برهان) (آنندراج). سخنی را گویند که در افواه افتد وچکاچک نیز خوانند. (جهانگیری). سخنی که در افواه افتد. (رشیدی) (انجمن آرا). سخنی که درافواه و السنۀ مردم افتد. (ناظم الاطباء). هر خبر یا سخن یا واقعه ای که شایع شود و بر سر زبانها افتد وحس کنجکاوی افراد را برانگیزد. پِچ پِچ:
چک چکی اوفتاد در مسجد
از پی هزل و ضحک نز پی جد.
سنائی (از انجمن آرا).
رجوع به چکاچک شود
لغت نامه دهخدا

چکاچک

چکاچک
آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها. سخن و خبری که در افواه افتد
فرهنگ لغت هوشیار

چک چک

چک چک
صدای چکیدن آب صدا و آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد
چک چک
فرهنگ لغت هوشیار

چکاچک

چکاچک
سخن یا خبری که بر سر زبان ها افتد و مردم به همدیگر بگویند، خبری که شایع شود و هر کس به دیگری بگوید، برای مِثال چکاچک شد این راز اندر میان / که گردیده بد شاه با رومیان (زجاجی - رشیدی - چکاچک)، صدای عده ای از مردم که آهسته با هم صحبت کنند، پچ پچ
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید

چیچک

چیچک
خال، آبله
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رُخ، چِهر، سَج، مُحَیّا، رُخسار، عِذار، غُرَّه، عارِض، لَچ، رُخسارِه، خَدّ، دیباچِه، دیمِه، دیمَر، گِردماه، دیباجِه، وَجَنات
چیچک
فرهنگ فارسی عمید