جدول جو
جدول جو

معنی چک چک

چک چک
چکاچاک، چک چک، به صورت قطره قطره و پی در پی مثلاً قطرات اشک چک چک از صورتش بر زمین می ریخت
تصویری از چک چک
تصویر چک چک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چک چک

چک چک

چک چک
صدای چکیدن آب صدا و آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد
چک چک
فرهنگ لغت هوشیار

چک چک

چک چک
چُکاچُک، برای مِثال چک چکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی - ۱۸۶)
چک چک
فرهنگ فارسی عمید

چک چک

چک چک
صدا و آواز سوختن فتیلۀ چراغ است وقتی که تر باشد. (برهان) (آنندراج). آواز سوختن فتیلۀ تر باشد. (جهانگیری). آواز سوختن فتیلۀ تر شده. (رشیدی) (انجمن آرا). آواز و صدای سوختن فتیلۀ چراغ وقتی که تر باشد. (ناظم الاطباء). صدائی که از سوختن فتیلۀ تر شدۀ چراغ برآید. جِز جِز و جیز جیز. (در تداول اهالی خراسان) :
کخ کخ اندر فقیه چیست خری
چکچک اندر چراغ چیست تری.
سنایی (از فرهنگ رشیدی).
، آواز روغن داغ شده ای که در آن آب باشد. صدای داغ شدن روغن مخلوط به آب جیز جیز. جلیز جلیز. (در تداول روستائیان خراسان)
لغت نامه دهخدا

چک چک

چک چک
صدای چکیدن آب و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج). صدای چکیدن آب باشد قطره قطره. (جهانگیری). صدای چکیدن آب و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای پیاپی چکیدن آب. آوایی که از چکیدن قطرات پی در پی آب به گوش رسد. چیک چیک. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چک شود ، صدای برهم خوردن دندانها را نیزگویند به سبب سرمای سخت و غیر آن. (برهان) (آنندراج). صوت برهم زدن دندان باشد از سرمای سخت یا وقت طعام خوردن. (جهانگیری) (رشیدی). صدای برخورد دندانها به هم. (ناظم الاطباء). تیک تیک. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه) ، صدای پیاپی خوردن شمشیر و گرز باشد بر جایی. (برهان) (آنندراج). آواز زدن گرز و شمشیر و چوب و مشت و مانند آن بود که زود زود به هم زنند و آن را چکاچاک و چکچاک نیز خوانند. (جهانگیری). همان چکاچاک یعنی آواز ضربت شمشیر وگرز و چوب و مشت و مانند آن که پی هم زنند. (رشیدی). صدای برخورد گرز و شمشیر بجایی. (ناظم الاطباء). آواز پیوسته خوردن چیزی بزرگ یا خرد بچیزی دیگر از همان نوع. صدای برخورد پیاپی دو پاره سنگ یا چوب یا دو قطعه فلز و هر چیز مانند اینها. چاک چاک و چاکاچاک و طاق طاق و تق تق و چخاچخ و چقاچاق و چقاچق:
از آنکه تا بر همسایگان خجل نشود
همی زند زن من سنگ یافه بر چخماخ
مرا ز چکچک چخماخ یافه بازرهان
فرست هیزم تا دیگ برنهد طباخ.
سوزنی.
رجوع به چاک چاک و چکاچاک و چکچاک شود
لغت نامه دهخدا

چکاچک

چکاچک
آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها. سخن و خبری که در افواه افتد
فرهنگ لغت هوشیار

چکاچک

چکاچک
سخن یا خبری که بر سر زبان ها افتد و مردم به همدیگر بگویند، خبری که شایع شود و هر کس به دیگری بگوید، برای مِثال چکاچک شد این راز اندر میان / که گردیده بد شاه با رومیان (زجاجی - رشیدی - چکاچک)، صدای عده ای از مردم که آهسته با هم صحبت کنند، پچ پچ
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید

چکاچک

چکاچک
چکاچاک، برای مثال ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷ - ۶۷۸)
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید