جدول جو
جدول جو

معنی چیچک

چیچک
خال، آبله
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، سج، محیّا، رخسار، عذار، غرّه، عارض، لچ، رخساره، خدّ، دیباچه، دیمه، دیمر، گردماه، دیباجه، وجنات
تصویری از چیچک
تصویر چیچک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چیچک

چیچک

چیچک
در ترکی به معنی گل است. (از آنندراج). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری). چچک (سروری) ، به معنی آبله لفظ ترکی است. (غیاث اللغات). جُدَرّی مرضی که امروز به آبله معروف است. این معنی نیز از معنی گل مأخوذ است که ترکی است. (یادداشت مؤلف). جدری به ’یای’ نسبت. غُضاب و غِضاب. نَفطَه. نِفطِه. نَفِطَه. ارض مجدره، زمینی که در آن مردم را چیچک بسیار گیرد. تجدیر، چیچک برآوردن. تقشقش، به شدن از چیچک. جدر، چیچک برآوردن. مجدر، چیچک برآورده شده. مجدور، چیچک برآورده شده. (منتهی الارب).
- چیچک زده، آنکه به مرض چیچک گرفتار شده باشد. که بیماری چیچک گرفته باشد
لغت نامه دهخدا

چکچک

چکچک
آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد، آواز روغن داغ شده که در آن آب باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیچک

پیچک
پیچ کوچک پیچ خرد، سربندزنان مقنعه: و از طرفی بازیگاه دستمال و سماع خانه دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچک رقاص گشته، گروهه ریسمان و ابریشم استوانه ای که بدور آن سم یا نخ پیچیده شود بوبین کویل، انگشتری بی نگین که از شاخ و استخوان سازند، گیاهی از تیره پیچکیان که پایا میباشد و دارای گونه های متعدد است و برگهایش سر نیزه یی و دندانه دار است و گلهایش بشکل زنگوله است و بیشتر آبی رنگ و دارای جام 5 قسمتی است. گونه های این گیاه بحد وفور در ایران و آسیای صغیر میروید. شیرابه آن در تداوی بعنوان مسهل استعمال میشده است لوایه حشیشه مهبوله بروچیچکینیلوفر، کتوس، دار دوست -8 عشقه. یا پیچک باغی. نیلوفر باغی. یا پیچک دیواری. مو چسب 0 یا پیچک صحرایی. نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار

زیچک

زیچک
زَویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زَوَنج، زُنّاج، لَکانه
زیچک
فرهنگ فارسی عمید