بز نر یک ساله، بزغاله، بچۀ بز، بز کوچک، بزبچّه، بزک، بزیچهبرای مثال میش و بره و بخته و شاک و چپش تو / بگرفت بیابان ز درازا و ز پهنا (سوزنی - رشیدی - چپش)
بز نر یک ساله، بُزغالِه، بچۀ بُز، بُز کوچک، بُزبَچِّه، بُزَک، بُزیچِهبرای مِثال میش و بره و بخته و شاک و چپش تو / بگرفت بیابان ز درازا و ز پهنا (سوزنی - رشیدی - چپش)
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، کپر، نرده، کلبۀ کوچکی که از شاخه های درخت و گیاه های خشک درست می کنند، کپر، گروهی انسان یا حیوان که دایره وار گرد آمده و حلقه زده باشند، وسیله ای در دستگاه پارچه بافی و نواربافی که سرتارهای نوار را به آن می بندند، چرخ خرمن کوبی مخفّف واژه چاپار، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، اسکدار، نامه بر، نامه رسان، مأمور پست، برید، غلام پست، قاصد
پَرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربَست، خاربَند، خارچین، فُلغُند، کَپَر، نرده، کلبۀ کوچکی که از شاخه های درخت و گیاه های خشک درست می کنند، کپر، گروهی انسان یا حیوان که دایره وار گرد آمده و حلقه زده باشند، وسیله ای در دستگاه پارچه بافی و نواربافی که سرتارهای نوار را به آن می بندند، چرخ خرمن کوبی مخفّفِ واژه چاپار، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پِیک، اَسکُدار، نامِه بَر، نامِه رَسان، مأمورِ پُست، بَرید، غُلامِ پُست، قاصِد
واژگون، کسی که بیشتر با دست چپ کار می کند، چپ دست چپه شدن: واژگون شدن، وارون شدن، کنایه از خوابیدن، چپه کردن چپه کردن: واژگون شدن، وارون شدن، کنایه از خوابیدن
واژگون، کسی که بیشتر با دست چپ کار می کند، چپ دست چپه شدن: واژگون شدن، وارون شدن، کنایه از خوابیدن، چپه کردن چپه کردن: واژگون شدن، وارون شدن، کنایه از خوابیدن
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جخش
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جَخش
غلۀ پاک کرده، انبار غلۀ پاک کرده، برای مثال بی سبب مر بحر را بشکافتند / بی زراعت چاش گندم یافتند (مولوی - ۴۳۳)، می کشد آن دانه را با حرص و بیم / که نمی بیند چنان چاش کریم (مولوی - ۸۷۹)
غلۀ پاک کرده، انبار غلۀ پاک کرده، برای مِثال بی سبب مر بحر را بشکافتند / بی زراعت چاش گندم یافتند (مولوی - ۴۳۳)، می کشد آن دانه را با حرص و بیم / که نمی بیند چنان چاش کریم (مولوی - ۸۷۹)