جدول جو
جدول جو

معنی چنبیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چنبیدن(گُ مَ دَ)
بمعنی جست و خیز کردن. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آراذیل چنبک). بمعنی جست و خیز کردن. (رشیدی). جست و خیز کردن و جستن و جهیدن. (ناظم الاطباء) :
چنان گریزد دشمن که شیر رایت او
ز هیبت تو نچنبد مگر به شکل شکال.
ازرقی (از انجمن آرا).
حلقه حلقه بر او رقص کنان دست زنان
سوی اوچنبد هر یک که منم بندۀ تو.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به چنبک شود، گریختن باشد. (برهان) (آنندراج). گریختن و فرار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چنبیدن
جستن خیز کردن، گریختن
تصویری از چنبیدن
تصویر چنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنبیدن
تصویر جنبیدن
تکان خوردن، به حرکت آمدن، حرکت کردن، به لرزه درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبیدن
تصویر تنبیدن
لرزیدن، تپیدن، فروریختن بنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
افزون آمدن، فزونی یافتن، چیره شدن، غالب شدن، برای مثال سعدی ازاین پس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، سنگین تر شدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، کنایه از چیزی را محکم به دست گرفتن، کنایه از محکم پیوستن به کسی یا چیزی، کنایه از مطلوب و دلپذیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنبیدن
تصویر سنبیدن
سفتن، سوراخ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنبیدن
تصویر خنبیدن
کج شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنبیدن
تصویر جنبیدن
تکان خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
اتصال یافتن جسمی به جسمی دیگر که انفصال ان مشکل باشد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
چیره شدن، غالب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگیدن
تصویر چنگیدن
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنبیدن
تصویر خنبیدن
دست بر دست زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبیدن
تصویر تنبیدن
لرزیدن، فرو ریختن بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبیدن
تصویر سنبیدن
سوراخ کردن سفتن، کاویدن کاهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنبیدن
تصویر گنبیدن
جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبیدن
تصویر سنبیدن
((سُ دَ))
سوراخ کردن، کاویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
((چَ دَ))
متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آن ها دشوار باشد، چیزی را محکم به دست گرفتن، محکم پیوستن به کسی یا چیزی، میل کردن، متمایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
((چَ دَ))
سنگین تر شدن چیزی بر چیز دیگر از حیث وزن، چیره شدن کسی بر دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبیدن
تصویر تنبیدن
((تَ دَ))
جنبیدن، فرو ریختن ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنبیدن
تصویر جنبیدن
((جُ دَ))
حرکت کردن، لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
Nestle, Squat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
Adhere, Cling, Grip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
przytulać się, siadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
aconchegar-se, agachar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
附着 , 紧贴 , 握住
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
蜷缩 , 蹲下
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
przylegać, czepiać się, chwytać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
haften, sich festhalten, greifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
прилипати , чіплятися , хапати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
закутатися , присідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
sich einkuscheln, hocken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
прилипать , цепляться , схватывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
устроиться уютно , приседать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
aderir, agarrar-se, agarrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی