جدول جو
جدول جو

معنی چغزابه - جستجوی لغت در جدول جو

چغزابه
(چَ بَ / بِ)
مرادف چغزواره و ’چغزپاره’ و ’جامۀ خواب بک’ و ’جل وزغ’ و ’جامۀ غوک’ و ’بزغمه’ که جملگی بمعنی سبزی بالای آب است و غوک در آن باشد. (از انجمن آرا ذیل لغت چغز) (از آنندراج). جل وزغ و طحلب. (ناظم الاطباء). چغزاوه. چغزباره. چغزلاوه. بزغسمه. گیاهی سبزرنگ که در آب نمو میکند و منزل و مأوای وزغ در آن است. گیاه سبزی که بر روی آبهای راکد می نشیند و در تداول عامه جل وزغ نام دارد. و رجوع به چغزاوه و چغزباره و چغزپاره و چغزلاوه و چغزواره و بزغمه و بزغسمه و طحلب و جل وزغ شود، غوک و وزغ. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغز شود
لغت نامه دهخدا
چغزابه
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزاله
تصویر غزاله
(دخترانه)
آهوی کوهی، آهو بره ماده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریزابه
تصویر ریزابه
آبی که از جایی در نهری فرومی ریزد، رود یا جویی که به رود دیگر می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزابه
تصویر لیزابه
هر مایع لزج و لعاب دار مانند آب دهان یا آب بعضی از میوه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغزواره
تصویر چغزواره
جلبک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، آلگ، جغزواره، بزغسمه، گاوآب، غوک جامه، چغزپاره، جل وزغ، بزغمه، جامۀ غوک، الگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغزنده
تصویر چغزنده
ترسنده، ناله وزاری کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغزیده
تصویر چغزیده
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغزپاره
تصویر چغزپاره
جلبک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، جغزواره، الگ، بزغمه، گاوآب، بزغسمه، جل وزغ، چغزواره، آلگ، جامۀ غوک، غوک جامه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ وَ / وِ)
طحلب و جل وزغ. (ناظم الاطباء). سبزه ای که بر سرآبهای راکد پدید آید. غوک جامه، بزغمه. بزغسمه، جل بزغ. عذبه. عذبه. عرمض. عرماض. غلفق. ناضر. (منتهی الارب). جامۀ غوک. چیزی مانند ابریشم سبزرنگ که بر روی آبهای ایستاده بهم رسد. چغزابه و چغزباره و چغزپاره و چغزواره. رجوع به چغزو چغزابه و چغزباره و چغزپاره و چغزاوه شود، کف سبزی که بروی آبهای راکد می نشیند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزاوه و چغزپاره و چغزواره شود، پوشش سبزی که بر روی خشت و سنگ مرطوب پیدا آید. قشر سبزرنگ نازکی که بر روی بعضی سنگ ها و خشت های نمناک پدید آید و آنها را سبز و لغزان کند. (از منتهی الارب ذیل لغت ورس). و رجوع به ورس شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ / رِ)
جل وزق را گویند و آن چیزی باشد مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد و بعربی ’طحلب’ خوانند. (برهان) (آنندراج). طحلب و جل وزغ. (ناظم الاطباء). چغزاوه و چغزباره وچغزواره و چغزلاوه. جل مزغ (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چغز و چغزاوه و چغزباره و چغزواره و چغزلاوه شود. کف سبزی که بر روی آبهای راکد می نشیند. (ناظم الاطباء). مرادف چغزاوه و چغزپاره و چغزواره. (از ناظم الاطباء). خزۀ روی آب. و رجوع به چغزاوه و چغزپاره و چغزلاوه و چغزواره شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ / رِ)
سبزی بالای آب ایستاده که جامۀ غوک و بزغسمه نیز گویند. (رشیدی). سبزه بستۀ روی آب که نام مشهورش جل وزغ است. (فرهنگ نظام). چغزابه و چغزپاره و چغزواره. طحلب. جامۀ غوک. و رجوع به چغزابه و چغزاوه و چغزپاره و چغزواره شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ / رِ)
مخفف چغزواره. وزغ. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزباره و چغزپاره. و چغزواره شود، جل وزغ. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزواره شود
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
بمعنی ترسیده و واهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان). و رجوع به چغزیدن و چغریدن شود. ناله و زاری کرده:
چند گردیده چو دولاب در این بحر عذاب
سرفرو برده و چغزیده چو بوتیمارید.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به چغزیدن شود.
- درچغزیده،... از حضرت تو میطلبیم که ما را از این اوصاف نگاهداری و اوصاف حیات اهل بهشت دهی که ایشان شمه ای دارند از اوصاف تو که ما آوازهای ذرایر سوختۀ پرتوزۀ درچغزیدۀ برجوشیدۀ آن صفات حیوانیم. (معارف بهاء ولد چ فروزانفر ص 73)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
از قراء یمامه در دیار باهله و آن بین دو وادی واقع است و دارای دو شعبه بود که بعدها بیکدیگر متصل شده، بنام ریب خوانده میشود. (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
خیزاب. رجوع به خیزاب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
تیزاب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، آب زبان گز: تیزابۀ اسفناج را پس از پختن باید گرفت. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
فرزند مغ. بچۀ مغ. مغبچه:
مغ و مغزاده موبد و دستور
خدمتش را تمام بسته میان.
هاتف.
و رجوع به مغ و مغبچه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ / رِ)
بمعنی چغزپاره است که جل وزغ و جامۀ غوک و طحلب و بزغسمه باشد. (برهان). جل وزغ را گویند، و آن چیزی باشد مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد و بعربی طحلب خوانند. (آنندراج). مرادف چغزپاره و چغزابه و ’جامۀ خواب بک’ و ’جل وزغ’ و ’جامۀ غوک’ و ’بزغمه’ و جملگی بمعنی سبزیی است که بالای آب است و غوک در آن باشد. (از انجمن آرا ذیل لغت چغز). سبزی بالای آب ایستاده که جامۀ غوک و بزغسمه نیز گویند. (رشیدی). طحلب و جل وزغ. (ناظم الاطباء). سبزه بستۀ روی آب که نام مشهورش جل وزغ است. (فرهنگ نظام). همان جامۀ غوک است. (شرفنامۀ منیری). ورجوع به چغز و چغزاوه و چغزپاره و چغزلاوه شود، کف سبزی که بروی آبهای راکد می نشیند. (ناظم الاطباء). رجوع به چغزاوه و چغزپاره و چغزلاوه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بزابه. اتابک بوزابه حاکم فارس در زمان الب ارسلان سلجوقی. حکومت بوزابه در فارس به اجماع مورخین فقط ده سال بوده است و ابتدای آن از سنۀ 532 هجری قمری است. وی در جنگی که مابین او و سلطان مسعود روی داد بدست همان سلطان در موضعی مابین اصفهان و همدان موسوم به مرج قراتکین کشته شد. (از حاشیۀ شدالازار ص 272)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی خاور کرمانشاه از طریق طاق بستان، و از راه قدیم در 18 هزارگزی کنار شوسه کرمانشاه بتهران واقع شده. دامنه و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات دیمی و لبنیات و تریاک میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرواست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
آبی که از زیر سد جاری شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ وَ / وِ)
طحلب و جل وزغ. (ناظم الاطباء). چغزابه و رجوع به چغزابه و چغزباره و چغزپاره و چغزلاوه و چغزواره شود، کف سبزی که به روی آبهای راکد می نشیند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزپاره و چغزلاوه و چغزواره شود
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
مرد بی زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که بی زنی وی دراز کشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زنی که بی شویی او دراز کشیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوربرنده ستور خود را از مردم و بسیار غایت باشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه مواشی خودرا جای دور از مردم چراند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه گوسفند را دور برد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زغابه
تصویر زغابه
کرکریز مویریز
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی موسیقی که عبارتست از بدو باریکه چوب تراشیده که انتهای آنها بهم متصل بود و آنرا بشکل انبر و زنگ میساخته اند و زنگوله هایی در دو انتهای دیگر آن می بستند و با بستن و باز کردن این دو شاخه زنگها و زنگوله های مذکور بصدا در میامد، آلتی موسیقی از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشد، چوبی شبیه بمشته حلاجی که یک سر آنرا بشکافند و جلاجلی چند در آن تعبیه کنند و بدان اصول را نگاه دارند چغان، پرده و نغمه ایست از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغامه
تصویر چغامه
شعر، قصیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغاله
تصویر چغاله
میوه نارس مثل بادام و زرد آلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغابه
تصویر اغابه
غایب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغزیده
تصویر چغزیده
ناله کرده زاری کرده، شکایت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغابه
تصویر سغابه
گرسنگی، ماند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزابه
تصویر لیزابه
((بَ یا بِ))
آب لزج که از دهان و بینی انسان و جانوران برآید، آب لزج که از میوه (مثلاً هندوانه ای که زمستانی بر آن گذشته) برآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغزواره
تصویر چغزواره
((چَ غْ رِ))
جلبک، خزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیزابه
تصویر خیزابه
آذی
فرهنگ واژه فارسی سره