بمعنی ترسیده وواهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان). ترسیده. (آنندراج). ترسیده و بیم کرده و واهمه نموده. (ناظم الاطباء). جغزیده. و رجوع به چغریدن و چغزیده شود، به معنی التفات کرده هم آمده است. (برهان). التفات کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به جغز و چغزیدن شود
بمعنی ترسیده وواهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان). ترسیده. (آنندراج). ترسیده و بیم کرده و واهمه نموده. (ناظم الاطباء). جغزیده. و رجوع به چغریدن و چغزیده شود، به معنی التفات کرده هم آمده است. (برهان). التفات کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به جغز و چغزیدن شود
چراشده. خورده شده. چرانیده شده. چرانده شده. گیاه و علفی که چرانده شده باشد، چراکرده. چرانده. گیاه و علف خورده: چریده دیولاخ، آکنده پهلو به تن فربه، میان چون موی لاغر. عنصری. رجوع به چرانده و چرانیده شود. ، تغذیه کرده. غذاخورده. - ناچریده (دهان) ، ناشتا. غذانخورده: دهان ناچریده دو دیده پرآب همی بود تا سر کشید آفتاب. فردوسی
چراشده. خورده شده. چرانیده شده. چرانده شده. گیاه و علفی که چرانده شده باشد، چراکرده. چرانده. گیاه و علف خورده: چریده دیولاخ، آکنده پهلو به تن فربه، میان چون موی لاغر. عنصری. رجوع به چرانده و چرانیده شود. ، تغذیه کرده. غذاخورده. - ناچریده (دهان) ، ناشتا. غذانخورده: دهان ناچریده دو دیده پرآب همی بود تا سر کشید آفتاب. فردوسی
بمعنی التفات کردن باشد. (برهان). التفات کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (شرفنامۀ منیری). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیمناک شدن. و رجوع به چغر و چغرنده و چغریده وچغزیدن شود، برگشتن. (ناظم الاطباء)
بمعنی التفات کردن باشد. (برهان). التفات کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (شرفنامۀ منیری). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیمناک شدن. و رجوع به چغر و چغرنده و چغریده وچغزیدن شود، برگشتن. (ناظم الاطباء)
بمعنی ترسیده و واهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان). و رجوع به چغزیدن و چغریدن شود. ناله و زاری کرده: چند گردیده چو دولاب در این بحر عذاب سرفرو برده و چغزیده چو بوتیمارید. مولوی (از انجمن آرا). رجوع به چغزیدن شود. - درچغزیده،... از حضرت تو میطلبیم که ما را از این اوصاف نگاهداری و اوصاف حیات اهل بهشت دهی که ایشان شمه ای دارند از اوصاف تو که ما آوازهای ذرایر سوختۀ پرتوزۀ درچغزیدۀ برجوشیدۀ آن صفات حیوانیم. (معارف بهاء ولد چ فروزانفر ص 73)
بمعنی ترسیده و واهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان). و رجوع به چغزیدن و چغریدن شود. ناله و زاری کرده: چند گردیده چو دولاب در این بحر عذاب سرفرو برده و چغزیده چو بوتیمارید. مولوی (از انجمن آرا). رجوع به چغزیدن شود. - درچغزیده،... از حضرت تو میطلبیم که ما را از این اوصاف نگاهداری و اوصاف حیات اهل بهشت دهی که ایشان شمه ای دارند از اوصاف تو که ما آوازهای ذرایر سوختۀ پرتوزۀ درچغزیدۀ برجوشیدۀ آن صفات حیوانیم. (معارف بهاء ولد چ فروزانفر ص 73)
کار آزموده مجرب کار کشته: (ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان)، جنگ دیده جنگ آزموده: (بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار)، مستعمل کهنه
کار آزموده مجرب کار کشته: (ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان)، جنگ دیده جنگ آزموده: (بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار)، مستعمل کهنه