چراشده. خورده شده. چرانیده شده. چرانده شده. گیاه و علفی که چرانده شده باشد، چراکرده. چرانده. گیاه و علف خورده: چریده دیولاخ، آکنده پهلو به تن فربه، میان چون موی لاغر. عنصری. رجوع به چرانده و چرانیده شود. ، تغذیه کرده. غذاخورده. - ناچریده (دهان) ، ناشتا. غذانخورده: دهان ناچریده دو دیده پرآب همی بود تا سر کشید آفتاب. فردوسی