آنچه پزد. منضج: و ضمادها و طلیهاء پزاننده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چند که این علامتها پدید آید... طبیعت را به تدبیرهاء پزاننده یاری باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و داروهای پزاننده که اندر آن وقت بکار دارند تا سر کند و ریم بپالاید، نطرون است و بوره و انگزد و مر و سرگین خطاف و سرگین خروس و بلبل و جندبیدستر و نوشادر و هزاراسفند و خردل و تخم ترب... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حب الصنوبر و لعوق او پزاننده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج ماده امّا پزانیدن مادۀ زکام گرم و رقیق را کشک آب باید فرمود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و لعوق او پزاننده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آنچه پزد. منضج: و ضمادها و طلیهاء پزاننده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چند که این علامتها پدید آید... طبیعت را به تدبیرهاء پزاننده یاری باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و داروهای پزاننده که اندر آن وقت بکار دارند تا سر کند و ریم بپالاید، نطرون است و بوره و انگزد و مر و سرگین خطاف و سرگین خروس و بلبل و جندبیدستر و نوشادر و هزاراسفند و خردل و تخم ترب... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حب الصنوبر و لعوق او پزاننده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج ماده امّا پزانیدن مادۀ زکام گرم و رقیق را کشک آب باید فرمود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و لعوق او پزاننده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
شبان. چوپان. راعی. (منتهی الارب). آنکه ستوران یا گوسپندان و غیره را چراند. آن کس که حیوانات یا طیور اهلی را بچرا برد: چمانندۀ چرمه هنگام گرد چرانندۀ کرکس اندر نبرد. فردوسی. سپه دشمن او را رمه ای دان که در او نه چراننده شبانست نه ره جوی نهاز. فرخی
شبان. چوپان. راعی. (منتهی الارب). آنکه ستوران یا گوسپندان و غیره را چراند. آن کس که حیوانات یا طیور اهلی را بچرا برد: چمانندۀ چرمه هنگام گرد چرانندۀ کرکس اندر نبرد. فردوسی. سپه دشمن او را رمه ای دان که در او نه چراننده شبانست نه ره جوی نهاز. فرخی