معنی چراننده چراننده کسی که حیوان علف خوار را در چراگاه گردش دهد تا چرا کند تصویر چراننده فرهنگ فارسی عمید
چراننده چراننده شبان. چوپان. راعی. (منتهی الارب). آنکه ستوران یا گوسپندان و غیره را چراند. آن کس که حیوانات یا طیور اهلی را بچرا برد: چمانندۀ چرمه هنگام گرد چرانندۀ کرکس اندر نبرد. فردوسی. سپه دشمن او را رمه ای دان که در او نه چراننده شبانست نه ره جوی نهاز. فرخی لغت نامه دهخدا
چکاننده چکاننده کسی یا چیزی یا مایعی را قطره قطره فرو چکاند، آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند فرهنگ لغت هوشیار