جاچراغی، جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند، مطلق چراغ، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغ واره، چراغ بره، فانوس، مردنگی، قندیل، چراغ بادی، چراغبانه، چروند، چراغ پرهیز
جاچراغی، جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند، مطلق چراغ، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چِراغ وارِه، چِراغ بَرِه، فانوس، مَردَنگی، قِندیل، چِراغِ بادی، چِراغبانِه، چَروَند، چِراغ پَرهیز
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، شب چراغک، آتشک، کمیچه، ولدالزّنا، شب فروز، شب افروز، کاونه، یراعه، آتشیزه، چراغک، کرم شب افروز، شب تاب
کِرمِ شَب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، شَب چِراغَک، آتَشَک، کَمیچِه، وَلَدُالزِّنا، شَب فُروز، شَب اَفروز، کاوُنِه، یَراعِه، آتَشیزِه، چِراغَک، کِرمِ شَب اَفروز، شَب تاب
جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، فانوس، چراغ واره، چراغ بادی، چراغ بره، چراغدان، قندیل، مردنگی، چروند، چراغ پرهیز
جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، فانوس، چِراغ وارِه، چِراغِ بادی، چِراغ بَرِه، چِراغدان، قِندیل، مَردَنگی، چَروَند، چِراغ پَرهیز
عمل روشن کردن چراغ های بسیار در شب های جشن و شادمانی، مجلس جشن که در آن چراغ بسیار روشن کرده باشند، کنایه از نوعی شکنجه بوده که چند جای سروتن محکوم را سوراخ میکردند و در آن سوراخ ها فتیله یا شمع افروخته فرو می کردند
عمل روشن کردن چراغ های بسیار در شب های جشن و شادمانی، مجلس جشن که در آن چراغ بسیار روشن کرده باشند، کنایه از نوعی شکنجه بوده که چند جای سروتن محکوم را سوراخ میکردند و در آن سوراخ ها فتیله یا شمع افروخته فرو می کردند
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
ایجاد روشنائی بسیار که از افروختن چراغها در شبهای جشن عروسی کنند. (آنندراج). جشنی که در آن، در کوی و برزن و بازار چراغ بسیار روشن کنند. (ناظم الاطباء). چراغ زیاد روشن کردن در موقع جشن. (فرهنگ نظام). چراغانی. چراغونی. چراغبانی. چراغبان. چراغبارون (در لهجۀ تهرانی). چراغون (در لهجۀ تهرانی) : زمین مرده احیا کردن آئین کرم باشد چراغان کن بداغ خود دل ویرانۀ ما را. صائب (از فرهنگ ضیاء). رجوع به چراغانی شود، با لفظ شدن و کردن، نوعی از تعذیب که سرگنهکاران را چند جا زخم زده در غور هر زخم یک فتیلۀ افروخته میگذارند، و این رسم ایرانست، در هندوستان نیست. (آنندراج). نوعی از تعذیب که سر گنهکاران را چند جا زخم زده بهر زخم یک فتیلۀ افروخته میگذارند. (غیاث) (ناظم الاطباء). قسمی از مجازات مقصر بوده که سرش را چند جا زخم زده در هر زخمی چراغی نشانده روشن میکردند. (فرهنگ نظام). رجوع به چراغان کردن شود. - چراغان شب باران. چراغان شب مهتاب، هر کدام معروف و کنایه از آنست که لطفی ندارد. (آنندراج) : رفتی و از اشک بلبل در چمن طوفان گذشت روز بر گل چون چراغان شب باران گذشت. دانش (از آنندراج). سوختیم و جوهر ما بر کسی ظاهر نشد چون چراغان شب مهتاب بیجا سوختیم. دانش (از آنندراج)
ایجاد روشنائی بسیار که از افروختن چراغها در شبهای جشن عروسی کنند. (آنندراج). جشنی که در آن، در کوی و برزن و بازار چراغ بسیار روشن کنند. (ناظم الاطباء). چراغ زیاد روشن کردن در موقع جشن. (فرهنگ نظام). چراغانی. چراغونی. چراغبانی. چراغبان. چراغبارون (در لهجۀ تهرانی). چراغون (در لهجۀ تهرانی) : زمین مرده احیا کردن آئین کرم باشد چراغان کن بداغ خود دل ویرانۀ ما را. صائب (از فرهنگ ضیاء). رجوع به چراغانی شود، با لفظ شدن و کردن، نوعی از تعذیب که سرگنهکاران را چند جا زخم زده در غور هر زخم یک فتیلۀ افروخته میگذارند، و این رسم ایرانست، در هندوستان نیست. (آنندراج). نوعی از تعذیب که سر گنهکاران را چند جا زخم زده بهر زخم یک فتیلۀ افروخته میگذارند. (غیاث) (ناظم الاطباء). قسمی از مجازات مقصر بوده که سرش را چند جا زخم زده در هر زخمی چراغی نشانده روشن میکردند. (فرهنگ نظام). رجوع به چراغان کردن شود. - چراغان شب باران. چراغان شب مهتاب، هر کدام معروف و کنایه از آنست که لطفی ندارد. (آنندراج) : رفتی و از اشک بلبل در چمن طوفان گذشت روز بر گل چون چراغان شب باران گذشت. دانش (از آنندراج). سوختیم و جوهر ما بر کسی ظاهر نشد چون چراغان شب مهتاب بیجا سوختیم. دانش (از آنندراج)
عمل روشن کردن چراغهای بسیار در چشن و شادمانی چراغانی، مجلس شادمانی که در آن چراغهای بسیار روشن کنند، نوعی شکنجه که چند جای سر و تن محکوم را سوراخ کرده فتیله یا شمع افروخته در آن سوراخها فرو میکردند
عمل روشن کردن چراغهای بسیار در چشن و شادمانی چراغانی، مجلس شادمانی که در آن چراغهای بسیار روشن کنند، نوعی شکنجه که چند جای سر و تن محکوم را سوراخ کرده فتیله یا شمع افروخته در آن سوراخها فرو میکردند