کلمه ای که بدان سگ را دور کنند. (ناظم الاطباء). لفظی است که با آن سگ را میرانند. (فرهنگ نظام). کلمه ای که عتاب کردن سگ را بکار رود، یعنی دور شو، گم شو. آوازی برای راندن سگ. کلمه ای است راندن سگ را. مقابل: بیاه ! بیاه ! که برای خواندن سگ است. باین معنی بفتح ’چ’ نیز متداول بوده و اکنون بیشتر به کسر ’چ’ تلفظ شود: عدوی جاه ترا بخت چون نهاز شده است بپای خویش همی آردش سوی مسلخ عدوی تو چو سگان بر در تو آمده بود زمانه بانگ زدش کای لعین ازین در چخ. سوزنی
کلمه ای که بدان سگ را دور کنند. (ناظم الاطباء). لفظی است که با آن سگ را میرانند. (فرهنگ نظام). کلمه ای که عتاب کردن سگ را بکار رود، یعنی دور شو، گم شو. آوازی برای راندن سگ. کلمه ای است راندن سگ را. مقابل: بیاه ! بیاه ! که برای خواندن سگ است. باین معنی بفتح ’چ’ نیز متداول بوده و اکنون بیشتر به کسر ’چ’ تلفظ شود: عدوی جاه ترا بخت چون نهاز شده است بپای خویش همی آردش سوی مسلخ عدوی تو چو سگان بر در تو آمده بود زمانه بانگ زدش کای لعین ازین در چخ. سوزنی
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جخش
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جَخش
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱) ستیزه کردن، برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶)، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن)سخن گفتن
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱) ستیزه کردن، برای مِثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶)، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن)سخن گفتن
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
ترکی بسیار خوب بسیار خوب، خیلی خوب، توضیح در نظام ایران تا اوایل دوره پهلوی معمول بود که صاحب منصب برای اظهار رضایت از یک سرباز یا یک واحد نظامی می گفت: (چخ صاغل) و او یا آنان جواب میدادند: (جدا ساعیم سر کار (جناب)) و امروز بجای چخ صاغل (خیلی خوب) گویند و آن در جواب همان جمله گفته شود
ترکی بسیار خوب بسیار خوب، خیلی خوب، توضیح در نظام ایران تا اوایل دوره پهلوی معمول بود که صاحب منصب برای اظهار رضایت از یک سرباز یا یک واحد نظامی می گفت: (چخ صاغل) و او یا آنان جواب میدادند: (جدا ساعیم سر کار (جناب)) و امروز بجای چخ صاغل (خیلی خوب) گویند و آن در جواب همان جمله گفته شود
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
ترکی ژند آتشزنه سنگ آتش زنه سنگ آتش، قطعه آهن یا پولادی منحنی که بسنگ زنند تا جرقه تولید شود، یکی از آلات تفنگ که بوسیله ضربه آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میگردد
ترکی ژند آتشزنه سنگ آتش زنه سنگ آتش، قطعه آهن یا پولادی منحنی که بسنگ زنند تا جرقه تولید شود، یکی از آلات تفنگ که بوسیله ضربه آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میگردد