- چخ
- غلاف کارد یا شمشیر
چخیدن، جنگ و ستیز، سعی و کوشش
معنی چخ - جستجوی لغت در جدول جو
- چخ
- کلمه ای که هنگام نهیب زدن به سگ و دور کردن آن می گویند
- چخ
- چرک، ریم
- چخ
- کوشش، سعی، خصومت، جنگ
- چخ ((چَ))
- غلاف کارد، شمشیر و مانند آن
- چخ ((چِ))
- کلمه ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرکین ریم آلوده
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
کوشیدن سعی کردن، ستیزه کردن، دم زدن
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
چخماق
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
ترکی ژند آتشزنه سنگ آتش زنه سنگ آتش، قطعه آهن یا پولادی منحنی که بسنگ زنند تا جرقه تولید شود، یکی از آلات تفنگ که بوسیله ضربه آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میگردد
دوپاره سنگ چخماق را بهم زدن تا از آن آتش جهد، آتش افروختن
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
کسیه کوچکی که در آن نخ و سوزن و غیره گذارند
صدا و آواز شمشیر زدن از پی هم
ترکی بسیار خوب بسیار خوب، خیلی خوب، توضیح در نظام ایران تا اوایل دوره پهلوی معمول بود که صاحب منصب برای اظهار رضایت از یک سرباز یا یک واحد نظامی می گفت: (چخ صاغل) و او یا آنان جواب میدادند: (جدا ساعیم سر کار (جناب)) و امروز بجای چخ صاغل (خیلی خوب) گویند و آن در جواب همان جمله گفته شود
کوشیده، دم زده، ستیزه کرده شده
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱)
ستیزه کردن،برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶) ، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن) سخن گفتن
ستیزه کردن،
سقف، بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جخش
کوشنده، ستیزه کننده، در حال کوشیدن، در حال ستیزه کردن
چکاچاک، صدای به هم خوردن سلاح هایی از قبیل شمشیر، گرز، تبرزین و امثال آن ها یا هر صدایی مانند آن
چرکین، چرک آلود، ریم آلوده، ویژگی زخمی که چرک داشته باشد
چخماق، کیسۀ کوچکی که در آن نخ و سوزن و انگشتانه می گذارند، تبرزین
منسوب به چخماق، از سنگ چخماق، آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می زند، سبیل، سبیل تاب داده که از دو سوی به طرف بالا گراییده
قطعۀ آهن که به سنگ می زنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند، آتش زنه، آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ می خورد گلوله محترق می شود