- چاهیدن
- زکام شدن، دچار سرما خوردگی شدن
معنی چاهیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- چاهیدن
- چاییدن، سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غارت کردن، تاراج کردن، چپاول کردن
خرامیدن ادرار کردن
سرماخوردن، زکام
سرما خوردن ناخوش شدن بسبب سرما خوردگی
نالیدن، زاری
سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان، چاهیدن
بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵) ، بانگ و خروش کردن پرنده
تاراج کردن، غارت کردن، اموال مردم را به یغما بردن
پادشاهی کردن، سروری کردن، پارسایی کردن، نیکوکار بودن
کاستن و کم شدن
شاشیدن، خرامیدن
کاستن، لاغر شدن
چمیدن، خرامیدن
شاشیدن، شاریدن، میختن، شاش زدن، میزیدن، ادرار کردن، گمیز کردن، گمیختن، شاشدن، گمیزیدن
شاشیدن، شاریدن، میختن، شاش زدن، میزیدن، ادرار کردن، گمیز کردن، گمیختن، شاشدن، گمیزیدن
Scrawl
каракули
kritzeln
каракули
bazgrać
rabiscado
scarabocchiare
garabatear
griffonner
krabbelen
เขียนขีดๆ
mencorat-coret
बेतरतीब लिखना
לקשקש