معنی چامیدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی چامیدن
- چامیدن
- چمیدن، خرامیدن
شاشیدن، شاریدن، میختن، شاش زدن، میزیدن، ادرار کردن، گمیز کردن، گمیختن، شاشدن، گمیزیدن
تصویر چامیدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چامیدن
چامیدن
- چامیدن
- شاشیدن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بول کردن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمیز انداختن. (ناظم الاطباء). ادرار کردن. و رجوع به چامین شود، دمیدن، وزیدن. (ناظم الاطباء) ، رفتار بناز. چمیدن مخفف چامیدن است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا