جدول جو
جدول جو

معنی چالقوچ - جستجوی لغت در جدول جو

چالقوچ
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 64 هزارگزی ضیأآباد و 18 هزارگزی راه شوسه واقع شده و 151 تن سکنۀ کرد و فارس دارد، سردسیر است و آبش از چشمه سار میباشد و محصولش غلات و عدس و یونجه و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری وبافتن جوال و گلیم میباشد، سکنۀ این محل از طائفه درویشوند هستند و در تابستان بحدود چشمه کره میروند، راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالقوه
تصویر بالقوه
ویژگی آنچه می تواند به وجود آید ولی هنوز به وجود نیامده، با امکان بروز در آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتلاقوچ
تصویر چتلاقوچ
چاتلانقوش، بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان قره قریون بخش حومه شهرستان ماکو در 32 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 6 هزارگزی باختر صوفی بشوت. دره کوهستانی، معتدل، مالاریایی با210 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن گلیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
دهی از دهستان کله بور بخش مرکزی شهرستان میانه که در 22 هزارگزی جنوب خاوری میانه و 5 هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع است. کوهستانی و معتدل است و 297 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
فضلۀ هر نوع مرغ و رجوع به چلغوزشود، در اصطلاح عامه، در مقام تحقیر و توهین بافراد خردجثه گفته شود. رجوع به چلغوز شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از ایل اینانلوکه این ایل یکی از ایلات خمسۀ فارس میباشد که از قشقایی ها هستند و محل اقامتشان بیشتر در مشرق و جنوب شرقی ایالت فارس است، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
به عربی، مطراق، (برهان)، پتک آهنگران، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، چکش مسگران، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، چکش که آلت کوبیدن میخ و غیره است، (فرهنگ نظام) :
هزار چاکوچ خورد پهن و دراز گردد همان مس باشد، بهأالدین ولد (معارف)، که چندین چاکوچ خورده و چندین جوش نموده، بهاءالدین ولد (معارف)،
بر دیده زد به چاکوچ دشنام و میخ چوب
اهل جوین را ز یمین و یسار نعل،
پوربهای جامی (از جهانگیری)،
و رجوع به چاکوش شود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
نوعی درختچه شیرخشت است که در ’ارسباران’ یافت میشود و اهالی ارسباران آن را بدین نام خوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 278). و رجوع به شیرخشت شود
لغت نامه دهخدا
نام آبادی یا بندری در کنار دریای خزر که اسم آن در کتب جغرافی و فرهنگ های قدیم ضبط شده و بتدریج رو به ویرانی نهاده و در زمان سلطنت رضاشاه دوباره آباد شده و فعلاً مرکز بخش ’چالوس’ میباشد و بر کنار رودخانه ای بنام ’چالوس’ واقع است، یاقوت نام این آبادی را ذیل کلمه ’شالوس’ (که معرب چالوس است) ضبط کرده و نوشته است: ’شهری است که در جبال طبرستان واقع شده و یکی از مرزهای طبرستان است ... و بین شالوس و آمل از ناحیه جبال دیلمیه بیست فرسخ فاصله است’، (از معجم البلدان ج 6 ص 216)، صاحب مرآت البلدان می نویسد: ’ ... بعضی از علمای جغرافی چالوس را از آبادی های معتبر طبرستان دانسته اند زیرا معتصم خلیفه محمد بن اویس را که از امرابود به حکومت طبرستان نامزد کرد و مشارالیه خود در رویان قرار گرفت و چالوس را به احمد پسر خود سپرد’ وبعد می نویسد: ’چالوس حالا اسم شهر و آبادی مخصوصی نیست بلکه اسم رود خانه بزرگی است ... و دره ای که مجرا و بستر این رودخانه میباشد نیز چالوس نامیده میشود ... ’ سپس شرحی درباره درۀ چالوس نگاشته و آنگاه می نویسد: ’ ... و در این زمان آبادی بسیار مختصری نزدیک بدریا هست که موسوم به چالوس است ... ’ و آنگاه زیر عنوان ’ذکر وقایع متعلقه به چالوس’ شرح مبسوطی راجع به وقایعی که در چالوس روی داده نگاشته است، نام شهر کوچک و نوسازی است که مرکز بخش چالوس میباشد و بر سر سه راهی تهران گیلان و مازندران در 5 هزارگزی ساحل دریای خزر و کنار رود خانه چالوس واقع شده است، این آبادی قبل از سال 1310 هجری شمسی ده کوچکی بیش نبود و از آن تاریخ ببعد با اسلوبی صحیح بنا گردید، احداث راه شوسۀ چالوس به کرج که نزدیک ترین راه تهران بساحل دریای خزر است و ایجاد کار خانه حریربافی که در حدود 1500 تن کارگر دارد در وضع اقتصادی این محل تأثیر فراوان داشت، در این آبادی مهمانخانه ها و پلاژها و ویلاهای متعدد تأسیس گردیده و پل مهمی که روی رود خانه چالوس بنا شده است از جمله ساختمانهای زیبای این شهر است، راه کناره از وسط این شهر میگذرد و جمعیت آن درحدود ده هزار تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، نام شهری که مرکز بخشی از شهرستان نوشهر مازندران است و بر کنار رودی به همین نام در منطقه ای جنگلی در 36 درجه و 1 دقیقه عرض جغرافیایی و 7 متر ارتفاع از سطح دریا واقع شده دارای بزرگترین کار خانه حریربافی ایران و ییلاقهای زیبایی از قبیل کلاردشت میباشد، این شهر بوسیلۀ راه شوسه ای که از تونل مصنوعی کندوان میگذرد به تهران مربوط میگردد، (از فرهنگ امیرکبیر)، و رجوع به مرآت البلدان ج 4 صص 79- 85 شود
لغت نامه دهخدا
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه،
- یکه و یالقوز، تنها و منزوی،
، آنکه تنهایی دوست دارد، آنکه از مردم گریزد، مردم گریز، (یادداشت مؤلف)، بی قید، بی بند و بار
لغت نامه دهخدا
(لِ)
قالیقوط. کالکوت. شهری به ملیبار. (ترجمه ابن بطوطه ص 584). یکی از بزرگترین بندرهای ممالک ملیبار است و اهل چین و جاوه و سیلان و مهل (مالادیو) و یمن و فارس به آنجا روی می آورند و بازرگانان ممالک مختلف در آن جمع میشوند و بندر آن از بزرگترین بنادر دنیا بشمار می آید. (ترجمه ابن بطوطه ص 588). رجوع به قالیقوط شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از بخش شهرستان سراب. سکنۀ آن 701 تن است. آب آن از چاه، محصول آن غلات و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
طالیقون است. رجوع به طالیقون شود. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ حالق در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
نام دیهی است از ماوراءالنهر که جنگ امیر تیمور با قمرالدین در آنجا واقع گردید، رجوع به حبیب السیر ج 3 جزء 3 ص 134 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
رجوع به چتلاقوج و چتلانقوش و بن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’بعقیده صاحب معجم البلدان از شهرهای سجستان است و بعقیدۀ بعضی این شهر در قلمرو بست واقع میباشد، پرجمعیت و معمور است و دو بازارمعتبر دارد’. (مرآت البلدان ج 4 ص 78). و رجوع به ’جالقان’ (با جیم) در معجم البلدان ج 3 ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
مرکّب از: ب + ال + قوه، مقابل بالفعل. بالاستعداد. اثری که در چیزی پنهان باشد و هنوز بروز نکرده باشد. (ناظم الاطباء)، و رجوع به قوه شود
لغت نامه دهخدا
زادگاه ناحوم نبی بود. بنا بعقیدۀ یهود قصبۀ القوش که قبر این پیغمبر در آنجاست در موصل، و بقولی در ’جلیل’ واقع بود. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به القوشی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ حَ / حُو)
چاله حوض. حوض بزرگ از آب سرد در درون حمام که در آن شنا کنند. حوض بزرگی که در گرمابه های خزینه ای سابق میساختند و پر از آب سرد میکردند تا جوانان در آنجا شنا کردن آموزند و آنان که شناگری میدانند در آنجا شنا کنندو در حقیقت این حوض بزرگ یکنوع استخر سرپوشیده بود که اهالی محل از آن برای آموختن یا تمرین کردن شناگری استفاده میکردند و در سالهای اخیر با تبدیل حمام خزینه به حمام دوش این حوض ها نیز تعطیل و متروک شدند. و رجوع بچاله حوض شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 11 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 25هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 394 تن سکنه دارد، آبش از چشمه علی بلاغی و رود خانه چشین و محصولش غلات، انگور و قلمستان است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالیچه جاجیم و پلاس بافی میباشد وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
مقلوب چاپلوس، (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)، فریب دهنده، (برهان)، و رجوع به چاپلوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چالوس
تصویر چالوس
یکی از بخشهای شهرستان نوشهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالقوه
تصویر بالقوه
بحالت قوت، دارای امکان حصول
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است چلغوزه فضله هر نوع مرغ، در توهین و تحقیر بافراد خرد جثه اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یالقوز
تصویر یالقوز
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه
فرهنگ لغت هوشیار
روی، هفت جوش که عبارت از آلیاژ فلز می باشد و آنها عبارتند از: طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روی، مس زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چتلاقوچ
تصویر چتلاقوچ
بنه ترکی بن ون بنگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاکوچ
تصویر چاکوچ
پتک آهنگران و مسگران مطراق، چکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاکوچ
تصویر چاکوچ
پتک آهنگران و مسگران، مطراق، چکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یالقوز
تصویر یالقوز
شخص مجرد، بی زن و فرزند، بی قید و بند، کسی که مشکل و دردسر ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالقوه
تصویر بالقوه
((بِ لْ قُ وِّ))
به قوت، به حالت قوت، مقابل بالفعل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالقوه
تصویر بالقوه
نهفته، خفته
فرهنگ واژه فارسی سره
فی نفسه
متضاد: بالفعل
فرهنگ واژه مترادف متضاد