به عربی، مطراق، (برهان)، پتک آهنگران، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، چکش مسگران، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، چکش که آلت کوبیدن میخ و غیره است، (فرهنگ نظام) : هزار چاکوچ خورد پهن و دراز گردد همان مس باشد، بهأالدین ولد (معارف)، که چندین چاکوچ خورده و چندین جوش نموده، بهاءالدین ولد (معارف)، بر دیده زد به چاکوچ دشنام و میخ چوب اهل جوین را ز یمین و یسار نعل، پوربهای جامی (از جهانگیری)، و رجوع به چاکوش شود
خایسک و مطرقه. (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 287ذیل لغت خایسک). چکش استادان مسگر و زرگر. (از برهان) (آنندراج). چکش باشد وچاکوچ نیز خوانند. (جهانگیری) (از رشیدی). چکش مسگری و زرگری (ناظم الاطباء). و رجوع به چاکوچ و چکوج و چکش شود، ابزاری باشد سرتیز و دسته دار مر آسیابان را که بدان آسیا را تیز کنند. (برهان) (آنندراج). دست افزاری باشد سرتیز که دسته داشته باشد و بدان روی آسیا را درشت سازند تا غله بزودی آرد شود. (جهانگیری) (از رشیدی). سنبه ای که بدان دندان آسیا تیز کنند. (شرفنامۀ منیری). ابزاری که بدان سنگ آسیا را تیز میکنند. (ناظم الاطباء). چُلوچ. چَلوچ. (از برهان). و رجوع به چلوچ شود، به معنی تیز کردن آسیا هم هست. (برهان) (آنندراج). تیز کردگی سنگ آسیا. (ناظم الاطباء).