معنی چارخانه در لغت نامه دهخدا

یک نوع پارچه. پارچه ای که دارای خطوط صلیبی رنگارنگ باشد. (ناظم الاطباء). پارچه ای که دارای نقوش مربعی شکل باشد. پارچۀ شطرنجی، هر کس که تجاوز از شأن وحد خود کند. (ناظم الاطباء)، دیگ بزرگی که دارای چارخانه باشد. (ناظم الاطباء) :، نخواهد ماند آخر جاودانه، در این نه مطبخ این یک چارخانه.، نظامی

معنی چارخانه در دیکشنری اردو به فارسی

چَهارخانِه، تَکبیر

معنی چارخانه - جستجوی لغت در جدول جو

Q: معنی چارخانه در دیکشنری اردو به فارسی

چَهارخانِه، تَکبیر

چارخانه(نَ / نِ)

لغت نامه دهخدا

چارخانه

فرهنگ واژه مترادف متضاد

چارخانه

دیکشنری اردو به فارسی

کارخانه

ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پرنقش، برای مثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹)،
کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی

ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پُرنقش، برای مِثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹)،
کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی

فرهنگ فارسی عمید

چاپخانه

جای چاپ کردن اوراق و کتب، محلی با ماشین چاپ و دستگاه های حروف چینی برای چاپ کردن روزنامه و سایر اوراق، مطبعه

فرهنگ فارسی عمید

بارخانه

خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها

فرهنگ فارسی عمید

چارشانه

چهارشانه، ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد

فرهنگ فارسی عمید

چاهخانه

چاه، برای مثال چون به پایان چاهخانه رسید / مرغ گفتی به آشیانه رسید (نظامی - ۶۷۵)، ته چاه

فرهنگ فارسی عمید

کارخانه

آنجائی که عده بسیاری کارگر بیک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن

فرهنگ لغت هوشیار

بارخانه

خانه بار، انبار، تجارتخانه

فرهنگ لغت هوشیار

چاپخانه

مطبعه، محل چاپ

فرهنگ لغت هوشیار

چاوخانه

دستگاه و محلی که تهیه چاو را بعهده داشت

فرهنگ لغت هوشیار

کارخانه

((نِ))

جایی که عده بسیاری کارگر به صنعت یا پیشه ای مشغول هستند

فرهنگ فارسی معین

چایخانه

((نِ))

محلی برای عرضه چای و نوشیدنی های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان های عمومی

فرهنگ فارسی معین

بارخانه

((نِ))

محلی که در آن مال التجاره نگه دارند، انبار، کیسه ای که خریدار اشیاء خریده را در آن جای دهد، بسته های کالا، چیزی که در آن پلیدی و نجاست پر کرده از خانه بیرون کشند

فرهنگ فارسی معین

چارشانه

اپلکاره

معنی چارخانه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما