- پینو
- دوغ ترش که خشک کرده باشند کشک قورت ترف: نیکی بگزین و بد بنادان ده، روغن بخر و جدا کن از پینو. (ناصرخسرو)
معنی پینو - جستجوی لغت در جدول جو
- پینو
- کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، قروت، کتغ، تیکوز، کتخ
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، لیولنگ، کشک سیاه، هلباک، ترپک، ترف، ریخبین، هبولنگ، رخبینبرای مثال شعر ژاژ از دهان من شکر است / شعر نیک از دهان تو پینو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
- پینو ((پِ))
- کشک، قره قروت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پینو
کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، کتخ، تیکوز، کتغ، قروت
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ریخبین، لیولنگ، رخبین، ترپک، هبولنگ، پینو، هلباک، ترف، کشک سیاه
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ریخبین، لیولنگ، رخبین، ترپک، هبولنگ، پینو، هلباک، ترف، کشک سیاه
رعد، تندر
مرید، طرفدار، تابع
پیجر
تابع، مقتدی، مقلد، پس رو
حاکم خلخ، پادشاه ترکستان: اندر عمل تسکین عیار بک غازی بندند میان پیشت صد پیغو و صد تکسین. (سوزنی)
نام دستگاهی که با آن مینوازند، یکی از آلات موسیقی
نوعی آبگینه که در پیگو سازند و سبز رنگ باشد مانند زمرد، قسمی لعل: تو پیگویی از آن باشد مقام لعل در پیگو تو ویرانی از آن آمد مقام گنج در ویران. (ناصر خسرو)
وصله، رقعه، پاره
پیشانی خرد پیشانی ناچیز، بخت اقبال: این پینک بسوزد. (این بخت منسبت که موجب این همه مصیبتهاست)
مسواک، درخت اراک
مسواک، مسواکی که از چوب اراک درست کنند، در علم زیست شناسی درخت اراک
آنکه از پی دیگری می رود، ازپی رونده، تابع
آلت موسیقی به صورت صندوقی بزرگ و پایه دار، دارای یک ردیف شستی در جلو آنکه با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد می کند و به این طریق اصوات ایجاد می شود
پرنده ای شکاری از تیرۀ باز با بال های سفید، نوک سیاه و چشم های قهوه ای مایل به قرمز
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، برنو، برنون
تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند، وصله، آن قسمت از پوست، به ویژه در کف دست و پا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد، ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار
پینه بستن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
پینه زدن: پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
پینه کردن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
پینه بستن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
پینه زدن: پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
پینه کردن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
کیسه، کیسۀ پول
نوعی سرو کوهی در جنگل های شمال ایران
نوعی سرو کوهی در جنگل های شمال ایران
عالم بالا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دارالقرار، ارم، خلد، دارالسّلام، دار قرار، گشتا، قدس، فردوس، نعیم، سبزباغ، اعلا علّیین، جنّت، دارالخلد، باغ خلد، رضوان، دارالسّرور، خلدستان، دارالنّعیم، باغ ارم، علّیین، سرای جاوید، فردوس اعلا
نوعی آبگینۀ سبز رنگ که در ناحیۀ پیگو در هندوستان ساخته می شده، نوعی لعل
بهشت
کیسه، کیسه پول
((نُ))
فرهنگ فارسی معین
یکی از ابزارهای موسیقی که دارای شاسی است و با فشار سر انگشتان دست بر روی شاسی ها نواخته می شود
پیر کوچک اندام
((نِ))
فرهنگ فارسی معین
تکه پارچه ای که بر قسمت پاره شده جامه دوزند، پوست کلفت و ضخیم شده کف دست در اثر کار زیاد
بهشت، آسمان
تندر، رعد