معنی پیرو
پیرو
((پَ یا پِ رُ یا رَ))
پس رو، دنبال رو
تصویر پیرو
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پیرو
پیرو
پیرو
مرید، طرفدار، تابع
فرهنگ واژه فارسی سره
پیرو
پیرو
تابع، مقتدی، مقلد، پس رو
فرهنگ لغت هوشیار
پیرو
پیرو
آنکه از پی دیگری می رود، ازپی رونده، تابع
فرهنگ فارسی عمید
پیرو
پیرو
کیسه، کیسۀ پول
نوعی سرو کوهی در جنگل های شمال ایران
فرهنگ فارسی عمید
پیرو
پیرو
کیسه، کیسه پول
فرهنگ فارسی معین
پیرو
پیرو
پیر کوچک اندام
فرهنگ فارسی معین
پیرو
پیرو
Following
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیرو
پیرو
следующий
دیکشنری فارسی به روسی
پیرو
پیرو
folgend
دیکشنری فارسی به آلمانی