جدول جو
جدول جو

معنی پیشکین - جستجوی لغت در جدول جو

پیشکین
تومانی به آذربایجان: حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب آرد: تومان پیشکین، درین تومان هفت شهرست: پیشکین و خیاو و انار و ارجاق و اهر و تکلفه و کلیبر، پیشکین از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات ’فب ک’ و عرض از خط استوار ’لزم’و در اول وراوی میخواندند چون پیشکین گرجی حاکم آنجا شد بدو معروف گشت، هوایش بعفونت مایل جهت آنکه شمالش را کوه سبلان مانع است و آبش از کوه سبلان می آید و غله و میوه بسیار باشد و اهل آنجا شافعی مذهب اند و بعضی حنفی و بعضی شیعه، حقوق دیوانیش پنجهزار و دویست دینارست، و ولایتش به اقطاع لشکر مقرر است کمابیش پنج تومان مقرری دارد، (نزههالقلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 82 و 83) و نیز رجوع به تاریخ غازان ص 88 و 96 شود، اما کلمه پیشکین محرف مشگین است، رجوع به مشگین (باختری و خاوری) در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
نام ملک عزالدین از شاهان سلجوقی موصل:
چرا پیشکین خواند او را سپهر
که هست از چنان خسروان پیش مهر
اگر پیشکین برنویسند راست
بود کی پشین حرف بر وی گواست،
(رجوع به عزالدین و رجوع به اقبالنامۀ نظامی چ وحید ص 29 و 30 و 31 شود)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشین
تصویر پیشین
سابق، گذشته، قبلی، برای مثال آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر / کآن سابقۀ پیشین تا روز پسین باشد (حافظ - ۳۳۰)، پیشی، جلویی، ظهر، نیمروز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشکی
تصویر پیشکی
ویژگی کاری که پیش از وقت انجام داده شود، ویژگی پولی که پیش از موعد پرداخت به کسی بدهند، پیش از موعد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
از پیش پیش. زودتر از گاه مقرر. دادن یا فرستادن یا ستاندن چیزی سلف قبل از موعد مقرر. سلف. قبلاً، استسلاف، بها پیشکی گرفتن، به مساعده. بطور مساعده
لغت نامه دهخدا
مرکز دهستان پیشین بخش راسک شهرستان سراوان، واقع در42 هزارگزی جنوب خاوری راسک کنار مرز پاکستان، جلگه، گرمسیر، مالاریائی، دارای 4567 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا فرعی است، گمرک و پاسگاه ژاندارمری دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دریای پیشین در زابلستان بود، (مزدیسنا ص 421)
لغت نامه دهخدا
آلفرد، روزنامه نویس و نویسندۀ رمان دراماتیک، متولد در ’اکس’ (1858- 1922 میلادی)، تألیفات او عبارت است از ’ون’ و ’دو آموزشگاه’ و غیره، آثار وی حاکی از فلسفه ای نشاطانگیز و تحقیری ترحم آمیز است
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ)
حاکم پیشکین (صحیح: مشکین). و بعبارت بهتر حاکم و راوی ناحیتی به آذربایجان شرقی که بنام وی پیشکین (صحیح: مشکین) شده است. (نزهه القلوب چ اروپا ص 82)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
سابق، اقدم، سلف، قدیم، گذشته، متقدم، قبلی
فرهنگ لغت هوشیار
از پیشزودتر از هنگام مقرر، آنچه که پیش دهند برای خرید یااجاره یا کرایه خانه دکان و مانند آن مساعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکی
تصویر پیشکی
((شَ))
کاری که پیش از وقت انجام شود، پولی که پیش از وقت پرداخت شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
گذشته، قبلی، کسی که در سال های گذشته می زیسته، جمع پیشینیان، پیشتر، جلوتر، اول، نخست، نیمروز، ظهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
اسبق، سابق، قبلی
فرهنگ واژه فارسی سره
دیرینه، سابق، سابق، سلف، قبلی، قدیم، متقدم، ظهر، نیمروز
متضاد: تازه، پسین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
سابقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
Foregoing, Predecessor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
précédent, prédécesseur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
前の , 前任者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
پچھلا , پیشرو
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
পূর্ববর্তী , পূর্বসূরী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
wa awali, mtangulizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
önceki, selef
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
이전의 , 전임자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
sebelumnya, pendahulu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
הקודם , קודמו
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
पूर्व , पूर्वज
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
ก่อนหน้านี้ , ผู้ดำรงตำแหน่งก่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
voorafgaand, voorganger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
precedente, predecessore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
anterior, predecessor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
先前的 , 前任
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
poprzedni, poprzednik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
попередній , попередник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
vorangehend, Vorgänger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
предыдущий , предшественник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیشین
تصویر پیشین
anterior, predecesor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی