معنی پیشین - فرهنگ فارسی عمید
معنی پیشین
- پیشین
- سابق، گذشته، قبلی، برای مثال آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر / کآن سابقۀ پیشین تا روز پسین باشد (حافظ - ۳۳۰)، پیشی، جلویی، ظهر، نیمروز
تصویر پیشین
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پیشین
پیشین
- پیشین
- گذشته، قبلی، کسی که در سال های گذشته می زیسته، جمع پیشینیان، پیشتر، جلوتر، اول، نخست، نیمروز، ظهر
فرهنگ فارسی معین