جدول جو
جدول جو

معنی پیزن - جستجوی لغت در جدول جو

پیزن
پیزنه. غریب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیزن
جای بند شلوار، لیفه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریزن
تصویر پریزن
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربال، گربال، تنک بیز، غربیل، موبیز، چاولی، تنگ بیز، پرویز، منخل، غرویزن، پریز، آردبیز، پرویزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیزر
تصویر پیزر
پوشال، نی باریک، لوخ، جگن، آنچه لای پالان اسب یا الاغ را با آن پر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیزی
تصویر پیزی
مقعد، دبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغن
تصویر پیغن
سداب، گیاهی خودرو با برگ هایش ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای رنگ مثلثی که برگ و دانۀ آن در پزشکی به کار می رود، سذاب، پیگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیگن
تصویر پیگن
سداب، گیاهی خودرو با برگ هایش ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای رنگ مثلثی که برگ و دانۀ آن در پزشکی به کار می رود، سذاب، پیغن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازن
تصویر پازن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیهن
تصویر پیهن
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزن
تصویر پیرزن
زن پیر، زن سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیان
تصویر پیان
مست، بسیار مست، مست مست
فرهنگ فارسی عمید
(پُ زَ)
نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه. دارای راه آهن و 2750 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پُ زِ)
یکی از ایالات کشور پروس محدود ازطرف شمال بخود پروس و از سوی مغرب به براندنبورگ و از جنوب به سیلیریا و از مشرق به لهستان بمساحت 28956 هزارگز مربع. و دارای 1715618 تن سکنه. نصف بیشتر لهستانی و باقی آلمانی و مرکز آن پوزن میباشد و منقسم است بدو سنجاق: پوزن و برومبرگ. اراضی این سرزمین مسطح و پست است حتی کوههای واقع در قسمت شمالی موسوم به لیخبرگ نیز بیش از 194 گز ارتفاع ندارد. تمام خطه در حوزۀ رود اودر واقع شده. و بزرگترین نهر آن رود وارته است که در مرکز جریان دارد و پس از آن نهر نچه که تابع وارته است و از برومبرگ میگذرد، علاوه از اینها انهار و جویها و برکه های بسیار در این قطعه دیده میشود، هوای آن سرد و زمستان سخت و تابستان بسیارگرم ولی سالم و پاییزی ممتد و بسیار دلکش و فرحزا دارد. محصولاتش عبارت از حبوبات متنوعه و علف آبجوسازی و حیوانات بسیار است. قسمت اعظم اراضی در دست اغنیاست که مزرعه های بزرگ بوجود آورده اند. این خطه اصلاً جزو لهستان بوده، بخشی در سال 1772 میلادی و قسمتی در سنۀ 1793 میلادی بچنگ پروس افتاده است یعنی هنگام مقاسمۀ اول و دوم لهستان. (قاموس الاعلام ترکی). اکنون ایالتی است در لهستان که در 1919 از پروس مجزا گردیده و در1945 به لهستان مسترد گردیده و کرسی آن پوزن است
پوسنان، بفرانسه پوزنانی. نام شهری مستحکم، مرکز ایالتی بهمین نام در پروس کنار نهر وارته، واقع در 255 هزارگزی شرقی برلن و دارای 68315 تن سکنه و مدرسه صنعتی، مدرسه متوسطه، مدرسه مخصوص برهبانان، کلیسای بدیع البنا و ابنیۀ تماشائی و کارخانه های چیت سازی، کرباس بافی، اسلحه سازی، و غیره و تجارتی با رونق. (قاموس الاعلام ترکی). اکنون کرسی پوزنانی در لهستان است و 250000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زمینی را گویند که بجهت زراعت کردن پاک کرده باشند. (برهان). پوژن. (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(پَ زَ)
مخفف پرویزن است که آردبیز باشد. غربال. هلهال
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مخفف بیزنده: بادبیزن. (یادداشت مؤلف). ممکن است ’بیزن’ در کلمه بادبیزن (در تداول عامه) در اصل بادبزن (از زدن) باشد یعنی بادزننده که در لهجۀ عامیانه ’بزن’ مبدل به بیزن شده است. و رجوع به بادبزن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیان
تصویر پیان
مست مست مست طافح مستی که سر از پای نشناسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازن
تصویر پازن
بز نر کوهی رنگ وعل فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایزن
تصویر پایزن
اسیر و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
پرویزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیزی
تصویر پیزی
مقعد، دبر، نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیزه
تصویر پیزه
مقعد مخرج
فرهنگ لغت هوشیار
خار پشت بزرگ تیرانداز اسغر بیهن 0 پیه ناک: پرپیه دارای پیه بسیار: مدموم سخت فربه پیه ناک از شتر و جر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر میبافند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی جگن که در آب روید لوخ رخ حلفاء فیلکون پاپیروس. توضیح هر چیز سست بی دوام را بدان تشبیه کنند و آن بکار پر کردن پالان حیوانات و ساختن باد زن آید: باد زن گاهی تواند دست او را بوسه داد کاش ما هم اعتبار پیزری میداشتیم. (حمیدی طهرانی)، مطلق حشواز پیزر و غیر آن. یا پیزر به (در لای) پالان کسی گذاشتن، بدروغ و چاپلوسی ویرا فریفتناو را بمتملق ستودن هندوانه زیر بغل وی نهادن، یا پیزر در جوال گذاشتن، در حقه بازی و فریب دادن مهارت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغن
تصویر پیغن
سداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
((پَ زَ))
غربال، الک، هر آلت مشبک و سوراخ سوراخ، پرویزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیان
تصویر پیان
مست مست، مستی که سر از پای نشناسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایزن
تصویر پایزن
اسیر، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیزی
تصویر پیزی
انتهای روده راست که به مقعد می رسد
پیزی کاری را نداشتن: جرئت یا عرضه انجام دادن کاری را نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیزه
تصویر پیزه
((پِ زِ یا زَ))
شکم، مقعد، مخرج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیزر
تصویر پیزر
((زُ))
گیاه باتلاقی، پوشال یا هر چیزی که با آن لای پالان را پر می کنند، لای پالان گذاشتن با تعریف و تمجید کسی را فریب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازن
تصویر پازن
((زَ))
بز نر کوهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
((شَ))
پیشند، لیف خرما که از آن رسن تابند
فرهنگ فارسی معین