معنی پایزن
پایزن
اسیر، خدمتکار
تصویر پایزن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پایزن
پایزن
پایزن
اسیر و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
پایزن
پایزن
اسیر، خدمتکار. (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
رایزن
رایزن
مشاور
فرهنگ واژه فارسی سره
پایین
پایین
ذیل
فرهنگ واژه فارسی سره
پایین
پایین
پست، فرود
فرهنگ لغت هوشیار
پایزه
پایزه
طناب خیمه که آن را در روی زمین به میخ ببندند
فرهنگ لغت هوشیار
پایان
پایان
آخر، تنها، غایت، کران، فرجام، عاقبت، سرانجام، منتهی، ته
فرهنگ لغت هوشیار
رایزن
رایزن
طرف مشورت، مستشار، رایزن اندرزپد
فرهنگ لغت هوشیار
پریزن
پریزن
پرویزن
فرهنگ لغت هوشیار