جدول جو
جدول جو

معنی پیرزی - جستجوی لغت در جدول جو

پیرزی
متاع و کالای فرومایه و مال التجارۀ پست
لغت نامه دهخدا
پیرزی
(رُ)
مخفف پیروزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیرزن
تصویر پیرزن
زن پیر، زن سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزه
تصویر پیرزه
طعامی که در سفره یا دستمال ببندند و از جایی به جای دیگر ببرند، پدمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آنکه از پدر و مادری علیل یا سال خورده به وجود آمده، آنکه در بدو تولد تن رنجور و چهره ای پرچین و چروک مانند پیران داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیازی
تصویر پیازی
آلوده به پیاز یا بوی پیاز، به رنگ پوست پیاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
کامیابی، چیرگی، فتح وغلبه، چیره شدن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت، برای مثال حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیزری
تصویر پیزری
سست، بی دوام، ضعیف، بیکاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
نصرت و ظفر یافتن بر اعدا باشد، کامیابی، توفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
تاسی، تبعیت، اقتداء، متابعت، پس روی، اسوه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پیزر، آنکه پیزر فرو شد، شیشه به پیزر گرفته تاازشکستن مصون ماند، سبدبافته ازپیزرو جگنو آنرا باری حمل نان لواش بکار برند، پیزر جگن: آن قدر باد بروتی که بسر داشت رقیب باد زن وار همه پیزری آمد بیرون. (لغ) -6 هیچکاره سست: این طبل پیزری کالبد را و این انبان پر شبه تن راچه پیش نهاده ای ک -7 شخص زبون پفیوز. پی زن: آنکه از اثرپای پیماینده را شناسد قایف: بعد از دیدن آن غار و سنگلاخ در خصوص این کرزپی زن شبهه کرد که گفت: این اثر قدم ابن ابی قحافه و این اثرقدم محمد ابن عبد الله است، اسب و دیگر ستور
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات بمعنی پیراینده آید آرایش دهنده مزن: بستان پیرا (ی) باغ پیرا (ی) سر و پیرا (ی) ناخن پیرا (ی)، در بعضی ترکیبات بمعنی پیراسته آید ساخته پرداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرزی
تصویر بیرزی
بیرزد بارزد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیزری
تصویر پیزری
سست، بی دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
((پَ یا پِ رَ))
پس روی، متابعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، فتح، کامیابی، چیره گی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می باشد، کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیازی
تصویر پیازی
نوعی لعل گرانبها، گرزی با چند گوی فولادی و دسته چوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، توفیق، موفقیت، فتح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
تقلید، اطاعت، تبعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
Triumph, Victory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triomphe, victoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
триумф , победа
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
Triumph, Sieg
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
тріумф , перемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triumf, zwycięstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
胜利
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triunfo, vitória
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
trionfo, vittoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triunfo, victoria
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triomf, overwinning
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ชัยชนะ , ชัยชนะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
kemenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی