جدول جو
جدول جو

معنی پیرزارچ - جستجوی لغت در جدول جو

پیرزارچ
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 1هزارگزی خاور ساردوئیه، سر راه فرعی ساردوئیه به راین، دارای 15 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آنکه از پدر و مادری علیل یا سال خورده به وجود آمده، آنکه در بدو تولد تن رنجور و چهره ای پرچین و چروک مانند پیران داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرار
تصویر پیرار
سال پیش از پارسال، دو سال پیش از امسال، پیرارسال، برای مثال شدت پار و پیرار و امسالت اینک / روش بر ره پار و پیرار دارد (ناصرخسرو - ۳۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرزار
تصویر زیرزار
نالۀ ضعیف، بانگ حزین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزال
تصویر پیرزال
پیر فرتوت، پیر سفیدمو. بیشتر دربارۀ زنان می گویند
فرهنگ فارسی عمید
آواز حزین و آهسته، (از ناظم الاطباء)، آوازۀ ضعیف، مانند صدایی که از کباب شدن گوشت بر سر آتش برخیزد، (گنجینۀ گنجوی چ وحید) :
بر لحن چنگ و سازی کش زیرزار باشد
زیرش درشت باشد بم استوار باشد،
منوچهری،
اگر پای بط بر سر آرد چنار
بر او سینۀ بط زند زیرزار،
(گنجینۀ گنجوی چ وحید ص 283)
لغت نامه دهخدا
فرانسوا، از حادثه جویان اسپانیایی و سیاستمدار اسپانیا، مولد بارسلن (1901- 1821 میلادی)، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از ژنرالهائی است که امریکا را ضبط کرده اند، وی اهل اسپانیاست، در سال 1475 در قصبۀ تروکزیلو از خطۀ استرمادوره تولد یافت، پدرش از اعیان و اشراف و مادرش از زنهای هرجائی و خود فرزندی نامشروع بود وی در جوانی شکار خوک بچگان میکرد سپس به آمریکا رفت و بجستجو و کشف معادن طلا پرداخت و به این نیت در معیت آلماگرو در جهات جنوبی و مجهول الحال پاناما سیاحت کرد و بعد از نیل بمقصد به اسپانیا بازگردید، در سال 1538 از جانب شارل کن بحکومت اقطار مجهوله ای که کشف آنها را در نظر گرفته بود مأمور شد، هنگام برگشت به آمریکا نقشۀ ضبط قطعۀ پرو را در مخیلۀ خود می پروراند، در سنۀ 1531 ببهانۀ طرفداری از هوئسکار پادشاه اینکه و قیام بر آتاهوآلپا برادر پادشاه نامبرده بپرو درآمد و پس از آنکه بحیل و دسائس گوناگون مبالغ گزافی از چنگ آتاهوآلپا درآورده بود خائنانه وی را بقتل رسانید، کوزکو و کیتو را بچنگ آورد و ضمناً بتمام قطعۀ پرو استیلا یافت و شهر لیما را بناکرد، از آنسوی یار وی آلماگرو مشغول ضبط شیلی بود ودر این حال بومیان پرو در لیمابلواو شورش راه انداختند و وی را در بندان کردند اما سودی نبخشید چه پیزار از معرکه روگردان نبود و موفقیت حاصل کرد و با دوست خویش آلماگرو نیز از در ناسازگاری درآمد و کار را بمحاربه کشانید و در نتیجه سر وی را بباد داد و با کمال استبداد مشغول فرمانفرمائی و حکمرانی شد، اما طولی نکشید که بجزای مظالم خود گرفتار گشت، هردا، که بنام پسر آلماگرو یاغی و طاغی شده بود، در 1541 ویرا در کاخش بقتل رسانید، گونزالس برادر او که یاری و همکاری بسیار با وی کرده بود پس از قتل وی 3 سال پرو را اداره کرد و در این حال گواسکه از جانب دولت اسپانیا به والیگری و حکومت پرو مأمور گشت و پس از ورود گونزالس را گرفت و اعدام کرد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
آنکه از پدر و مادر سالخورد زاده و از آنروی ضعیف و زشت باشد، طفلی از پدری و مادری پیر: مگر پیرزائی، چرا از سرما می هراسی ؟ چرا از سرمای کم متألم میشوی ؟ مگر پیرزائی ؟، کسی که با موی سفید و بهیأت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
لغت نامه دهخدا
ده پیرزا نیم فرسخ مشرقی قصبۀ پلی است بفارس، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قریه ای است در 261هزارگزی طهران میان زرین دژ و سلطانیه و بدانجا ایستگاه راه آهن است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان فرجام بخش تربت جام شهرستان مشهد، دارای 149 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، دارای 153 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، دارای 515 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
پیرارسال، سال پیش از پارسال، دو سال پیش ازسال حاضر، عام عام اول، (مهذب الاسماء) :
سال امسالین نوروز طربناکترست
پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا،
منوچهری،
نوروز را بگفت که در خاندان ملک
از فرّ و زینت توکه پیرار بود و پار،
منوچهری،
چو حورا که آراست این پیرزن را؟
همان کس که آراست پیرار و پارش،
ناصرخسرو،
شدت پار و پیرار و امسال اینک
روش بر ره پار و پیرار دارد،
ناصرخسرو،
از تاک رز انگور نو امسال خوش آمدت
هرچند کزو پار همین آمد و پیرار،
ناصرخسرو،
هنوز یاری پیرار رفتی از پیشم
چرا همی طلبی مر مرا بدین بگهی،
ناصرخسرو،
هرگز نیامدست و نیاید گذشته بار
بر قول من گوا بس پیرار و پار من،
ناصرخسرو،
تاسال پیرار بحضور امیران ... این قصه بوجهی بگفت که بسی مردم جامه ها چاک کردند، (کتاب النقض ص 406)،
بنده ات بود گرسنه پیرار
پار زن کرد و بچه زاد امسال،
کمال اسماعیل،
ز لب امسالم از چه بوسه نداد
که به پیرار داد و در پارش،
شیبانی،
، روز پیش از دی که آنرا پریر نیز گویند، (شرفنامه)، اما ظاهراً پار و پیرار جز در مورد سال بکار نرفته است
لغت نامه دهخدا
موضعی به اصفهان، بدانجا بهمن بن اسفندیار آتشکده ساخته است، (تاریخ گزیده ص 98)
لغت نامه دهخدا
امیر پیرزاد بخاری، داروغۀ هرات از جانب میرزا مظفرالدین جهانشاه بسال 862 هجری قمری (حبیب السیر چ تهران جزو 3 از ج 3 ص 231)، درچ خیام (ج 2 ص 73) امیر پیرزادۀ بخاری مسطور است
لغت نامه دهخدا
زادۀ پیر، (شعوری ج 1 ص 256)، رجوع به پیرزاده شود، صاحب لسان العجم گوید پسری را به پیری نسبت فرزندی دهند تعظیم را، بهیأت پیران تولدیافته
لغت نامه دهخدا
پیر فرتوت سفیدموی، پیر زر، پیرزن فرتوت، خوزع، (منتهی الارب)، پیره زال، (شعوری) :
این پیرزال گول زند زن را
از این زباله درهم و دینارش،
ناصرخسرو،
ملک الموت من نه مهستی ام
من یکی پیرزال محنتیم،
سنائی،
او جمیل است و محب للجمال
کی جوان نو گزیند پیرزال،
مولوی،
اگر پیرزالی و گر پور زال
بدستان نمانی شوی پایمال،
سعدی،
- پیرزال موسیاه، کنایه از دنیا و روزگار باشد، (انجمن آرا) :
آن پیرزال موسیه بس نوجوان سازد تبه
بهر فریب دیگران رویش همان انور نگر،
(از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان گندزلوی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 1هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ دزفول به شوشتر، دارای 35 تن سکنه، ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
حاجی پیرزاده، محمدعلی بن محمد اسماعیل نائینی از بزرگان اهل ذوق و حال در اواخر قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری (طرائق الحقائق ص 351). وی در 1305 هجری قمری سفری بفرنگستان رفت و در 1306بتهران بازگشت و در لندن با ادوارد براون انگلیسی ملاقات کرد. مکاتباتی نیز در لندن و پاریس و بیروت میان آن دو متبادل شده است. (تاریخ ادبیات براون مقدمۀج 3. یا از سعدی تا جامی ص ج، یا یب، یج، کب، کد)
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
فرزند پیر و شیخ و مرشد، پیرزاد
لغت نامه دهخدا
لگام، موسم سرما، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سال پیش از پارسال دو سال پیش از سال حاضر پیرار سال: هرگز نیامده است و نیاید گذشته باز بر قول من گوا بس پیرار و یار من. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می باشد، کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرار
تصویر پیرار
سال پیش از پارسال، پرارسال
فرهنگ فارسی معین
پیرزن، عجوزه
متضاد: پیرمرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دو سال پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
درختان مقدس در باور مردم، نام مکان مقدسی در شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
نهال گیاهان علفی هم چون بادمجان و گوجه که مورد نشای مجدد.، فرزندی که بلافاصله پس از بچه ی قبلی به دنیا آید
فرهنگ گویش مازندرانی