پیر فرتوت سفیدموی، پیر زر، پیرزن فرتوت، خوزع، (منتهی الارب)، پیره زال، (شعوری) : این پیرزال گول زند زن را از این زباله درهم و دینارش، ناصرخسرو، ملک الموت من نه مهستی ام من یکی پیرزال محنتیم، سنائی، او جمیل است و محب للجمال کی جوان نو گزیند پیرزال، مولوی، اگر پیرزالی و گر پور زال بدستان نمانی شوی پایمال، سعدی، - پیرزال موسیاه، کنایه از دنیا و روزگار باشد، (انجمن آرا) : آن پیرزال موسیه بس نوجوان سازد تبه بهر فریب دیگران رویش همان انور نگر، (از انجمن آرا)