جدول جو
جدول جو

معنی پیرابین - جستجوی لغت در جدول جو

پیرابین
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
تصویری از پیرابین
تصویر پیرابین
فرهنگ اصطلاحات سینمایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه رو مرز میانه معتدل میانه رو حد وسط بین بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
درخصوص، جو، محیط، حدود، حواشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیراگیر
تصویر پیراگیر
محیط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
جسمی که سفید و نیمه شفاف که از روغنهای سنگین نفت به دست میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
زینت دادن بکاستن: تیر را تا نتراشی نشود راست همی سرو را تا که نپیرایی والا نشود. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراهیدن
تصویر پیراهیدن
زینت دادن پیراستن، دباغت کردن چیزی را پیراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراهنی
تصویر پیراهنی
منسوب به پیراهن، که از پیراهن توان کرد: پارچه پیراهنی
فرهنگ لغت هوشیار
پیراهن: برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی. (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامید
تصویر پیرامید
فرانسوی سنبوسه (هرم برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
حوالی، حول، گرداگرد چیزی، اطراف، دور و بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراستن
تصویر پیراستن
اصلاح کردن، کم کردن، برای خوبی، نا زیبا دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراختن
تصویر پیراختن
فراغ فراغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه، معتدل، حد وسط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
جسمی موم مانند، سفید و نیم شفاف، بی بو و بی طعم که از روغن های سنگین نفت به دست می آید و در ساختن برخی از داروها، لوازم آرایشی و شمع سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارابین
تصویر کارابین
نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرامید
تصویر پیرامید
جسم مخروطی با وجوه جانبی مثلث به یک راس مشترک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراییدن
تصویر پیراییدن
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراهیدن
تصویر پیراهیدن
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراستن
تصویر پیراستن
برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، برای مثال روی گل سرخ بیاراستند / زلفک شمشاد بپیراستند (منوچهری - ۱۶۱)، سرو شادابی و گمان بردی / که تو را تیغ غم نپیراید (خاقانی - ۸۶۳)
دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراهان
تصویر پیراهان
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیر بین
تصویر غیر بین
نا آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تفنگ کوتاه و سبک که مدتی طولانی مورد استعمال سواره نظام و شکاریان پیاده اروپای غربی بود، نوعی مدبر که در کوهنوردی هنگام استفاده از طناب بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراگین
تصویر پاراگین
فاضلاب، آشغال دانی، پارگین
فرهنگ فارسی معین
جسمی است جامد و سفید که از سرد کردن ناگهانی روغن های سنگین به دست می آید. در شمع سازی و تهیه ورنی ها استعمال می شود. پارافین مایع در پزشکی به عنوان مسهل به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
((بَ یا بِ بِ))
میانه، حد وسط، بین بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
گرداگرد، حوالی، محیط، پیرامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیراستن
تصویر پیراستن
((تَ))
کم کردن و کاستن برای زیبا ساختن، آرایش کردن، صیقل دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی