جدول جو
جدول جو

معنی کارابین

کارابین
نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
تصویری از کارابین
تصویر کارابین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کارابین

کارابین

کارابین
نوعی تفنگ کوتاه و سبک که مدتی طولانی مورد استعمال سواره نظام و شکاریان پیاده اروپای غربی بود، نوعی مدبر که در کوهنوردی هنگام استفاده از طناب بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار

کورابین

کورابین
بمعنی کوبین باشد و آن ظرفی است مانند کفۀترازوی بزرگ که از برگ خرما یا از لیف خرما یا از نی بافند و روغن گران مغزهای کوفته را در آن کنند و در شکنجه درآرند تا روغن از آن برآید آن را به عربی معدل خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در جهانگیری و سروری و رشیدی این صورت نیامده، مصحف کوبین است، (حاشیه برهان چ معین)، و رجوع به کوبین شود
لغت نامه دهخدا

کاربین

کاربین
کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مِثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)
کاربین
فرهنگ فارسی عمید

کاربین

کاربین
آنکه کار را بنگرد، کاردان، کارشناس:
شکرایزد را که ما را خسرویست
کارساز و کاربین و کاردان،
فرخی،
کاربینان که کار او دیدند
از خداترسیش بترسیدند،
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیرابین

پیرابین
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
پیرابین
فرهنگ اصطلاحات سینمایی

پارافین

پارافین
جسمی که سفید و نیمه شفاف که از روغنهای سنگین نفت به دست میاید
پارافین
فرهنگ لغت هوشیار