معنی پیاست - جستجوی لغت در جدول جو

پیاست

لغت نامه دهخدا

پیاست

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیاست — تصویر کیاست

زیرکی، هوشیاری

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند

اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پیوست — تصویر پیوست

پیوستن، پیوسته، دائم، چیزی که همراه چیز دیگر باشد، نامه ای که چسبیده به نامۀ دیگر به جایی فرستاده شود، ضمیمه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پیاستو — تصویر پیاستو

بیاستو، دهان دره، خمیازه، بوی دهان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ریاست — تصویر ریاست

رئیس بودن، سروری کردن، رئیس مثلاً ریاست دانشکدۀ ادبیات، سروری، سرداری، بزرگی، فرمانروایی

فرهنگ فارسی عمید

غروش، قروش، نام پولی خاص کشور عثمانی، سکۀ سیمین اسپانیایی

لغت نامه دهخدا

بیاستو، دهان دره، خمیازه:
پیاستو نبود خلق را مگر بدهان
ترا بکون بود ای کون بسان دروازه،
معروفی،
، بوی دهان، (شعوری ج 1 ص 261)، نیز رجوع به بیاستو شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از پایست — تصویر پایست

پیاپی پیوسته ناگسیخته مداوم بردوام

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ریاست — تصویر ریاست

رهبری، زعامت، سری، مهتری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پیوست — تصویر پیوست

همیشه، دائم، پی نوشت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پیاستر — تصویر پیاستر

واحد پول در بعضی از کشورها به ارزشهای گوناگون

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کیاست — تصویر کیاست

زیرکی و تیز فهمی و هوشیاری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کیاست — تصویر کیاست

((سَ))

زیرکی، تیزهوشی، دانایی، فراست

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

((سَ))

حکومت کردن، حکومت، داوری، تنبیه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از پیوست — تصویر پیوست

((پِ وَ))

ضمیمه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از پیخست — تصویر پیخست

((پَ خُ یا خَ))

پی خوست. پی خسته، پایمال شده، لگدمال شده، لگد مال

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ریاست — تصویر ریاست

((رَ یا رِ سَ))

سروری، فرماندهی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

ساستاری

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از پیوست — تصویر پیوست

الحاق، ضمیمه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از ریاست — تصویر ریاست

سرپرستی

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از کیاست — تصویر کیاست

زیرکی، هوشیاری

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

Politics

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

politique

دیکشنری فارسی به فرانسوی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

política

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

política

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

politica

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

Politik

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

政治

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

polityka

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

політика

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

политика

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از سیاست — تصویر سیاست

politiek

دیکشنری فارسی به هلندی