- پیازاو
- غذایی مرکب از پیاز و آب و روغن یا پیه که گاه مغز گردو در آن ریزند پیاز آب به پیاز
معنی پیازاو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
صنعت هنر فیاوار
پیاز کوچک و خرد
فیاوار، شغل، کار، پیشه
بیاستو، دهان دره، خمیازه، بوی دهان
اشکنه که با آب، پیاز و روغن طبخ کنند
پیر فرتوت، پیر سفیدمو. بیشتر دربارۀ زنان می گویند
هر گیاهی که دارای ریشه و ساقه و برگ و گل باشد، بارزالتناسل
در علم زیست شناسی قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه می کند و باعث رشد آن می شود
علف زار مرغزار مرتع: هاجر و اسمعیل را دیدند زنی و کودکی طفل تنها بی مردی و انیسی و آبی روا دیدند و گیاه زاری
((چِ))
فرهنگ فارسی معین
پیاز خرد، پیاز کوچک، گونه ای از پیاز و کوچک تر از پیاز که جزو سبزی های خوردنی استفاده می شود
سرخ رنگ
پیاز کوچک، نوعی پیاز که بیخ آن کوچک تر و نازک تر است و جزء سبزی های خوردنی است و آن را خام می خورند
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پایدان، لکا، پاافزار، لخا، پاپوش، پااوزار
قابله، ماما
دایه شیر دهنده مرضعه، زنی که با زن تازه زا همپایی و معاونت کند، ماما ماماچه دایه ناف قابله
آهویی، خانه شش پهلو و گچ بری و مقرنس کاری آهو پای
نام دستگاهی که با آن مینوازند، یکی از آلات موسیقی
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
پیاز کوچک پیاز خرد پیاز کوچک، پیاز مو بیخ مو اساس الشعر، نی بوریا، قسمی سبزی خوردنی کوهی، نوعی از گرز که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند پیازی
زن پیر، پیرزال، گنده پیر، کمپیر
نوعی گچ بری و مقرنس کاری، آهوپا
آلت موسیقی به صورت صندوقی بزرگ و پایه دار، دارای یک ردیف شستی در جلو آنکه با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد می کند و به این طریق اصوات ایجاد می شود
آلوده به پیاز یا بوی پیاز، به رنگ پوست پیاز
آنکه از پدر و مادری علیل یا سال خورده به وجود آمده، آنکه در بدو تولد تن رنجور و چهره ای پرچین و چروک مانند پیران داشته باشد
زنی که به زائو کمک می کند و بچۀ او را می گیرد، ماما، قابله، پیش نشین، دایه
آهنگ کنان، قصد کننده، متمایل
ماما، قابله، زنی که به بچه شیر می دهد، دایه، پازاج
ماما، قابله، زنی که به بچه شیر می دهد، دایه
پیرمرد
آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می باشد، کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید