جدول جو
جدول جو

معنی پی - جستجوی لغت در جدول جو

پی
پی تارواره
تصویری از پی
تصویر پی
فرهنگ واژه فارسی سره
پی
بمعنی دایره، علامتی مختار نشان دادن رابطه ثابت میان محیط دایره را با قطر آن، نسبت بطول هر دایره به قطر آن و آن تقریباً مساوی 41/3 است و علامت آن بدینسان است
فرهنگ لغت هوشیار
پی
عصب، زردپی، تاندون، هر یک از رشته های دراز سفید رنگ در بدن انسان و حیوان که از دماغ و نخاع خارج و در میان عضلات پراکنده شده و حس و حرکت به واسطۀ آن ها صورت می گیرد
بخش زیرین بنا، به ویژه زیر دیوارها و ستون ها که خاک آن را برداشته و به جای آن مصالح بادوام تر ریخته اند، فونداسیون
پای، پا، رد پا، نشان، اثر، بنیان، شالوده، پایه
پی: دنبال، پس، عقب
پی افشردن: پافشاری کردن، پایداری کردن
پی افکندن: بنیاد نهادن، شالودۀ عمارتی را ریختن، بنیاد ساختمان گذاشتن، بنا کردن، تاسیس کردن، برای مثال پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی۲ - ۱۲۸۵)
پی برداشتن: دنبال کردن، از پی کسی رفتن، رد پای کسی را گرفتن برای یافتن او
پی بردن: نشان و اثر چیزی را یافتن و آگاه شدن به آن، درک کردن، دریافتن، فهمیدن، برای مثال در بیابان هوا گم شدن آخر تا چند / ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم (حافظ - ۷۴۸) ، چنان کرد آفرینش را به آغاز / که پی بردن نداند کس بدان راز (نظامی۲ - ۱۰۰)
پی بستن: پی بندی کردن، پایه نهادن، بنیاد نهادن، بنا کردن
پی پر کردن: قوی شدن پاهای کره اسب، کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
پی زدن: قدم زدن، گام برداشتن، رفتن
پی غلط کردن: پی گم کردن، رد گم کردن، محو کردن اثر پایی یا اثر چیزی تا کسی به آن پی نبرد
پی فشردن: پی افشردن، برای مثال نشاید در آن داوری پی فشرد / که دعوی نشاید در او پیش برد (نظامی۶ - ۱۰۹۸)
پی کردن: تعقیب کردن، دنبال کردن، کاری را دنبال کردن، ادامه دادن
پی کندن: کندن جای پی دیوار، گود کردن جای دیوار یا پایۀ ساختمان برای ریختن شفته
پی کور کردن: پی گم کردن، رد پای کسی را گم کردن، رد و اثر چیزی را گم کردن
پی گم کردن: رد پای کسی را گم کردن، رد و اثر چیزی را گم کردن
پی نهادن: پا گذاشتن، قدم گذاشتن، بنا کردن
در پی: درعقب، در دنبال، در پس
در پی داشتن: به دنبال داشتن
پی برکشیدن: کنایه از متوقف کردن، کنایه از سرپیچی کردن، بریدن رگ و پی پای انسان، اسب، استر یا شتر با شمشیر، پی کردن
پی برگسلیدن: کنایه از متوقف کردن، کنایه از سرپیچی کردن، بریدن رگ و پی پای انسان، اسب، استر یا شتر با شمشیر، پی کردن
پی بریدن: کنایه از متوقف کردن، کنایه از سرپیچی کردن، بریدن رگ و پی پای انسان، اسب، استر یا شتر با شمشیر، پی کردن
پی زدن: کنایه از متوقف کردن، کنایه از سرپیچی کردن، بریدن رگ و پی پای انسان، اسب، استر یا شتر با شمشیر، پی کردن
پی کردن: کنایه از متوقف کردن، کنایه از سرپیچی کردن، بریدن رگ و پی پای انسان، اسب، استر یا شتر با شمشیر
تصویری از پی
تصویر پی
فرهنگ فارسی عمید
پی
مخفّف واژۀ پیه، بافت چرب و سفید رنگی که در بدن انسان و بعضی حیوانات تولید می شود
تصویری از پی
تصویر پی
فرهنگ فارسی عمید
پی
سیزدهمین حرف الفبای یونانی (پی) و آن نماینده ستاره های قدر شانزدهم است، نشانه رابطه ثابت میان محیط دایره با قطر آن و آن تقریباً مساوی با 3/14 است
فرهنگ فارسی معین
پی
((پِ))
عصب، رشته سفید رنگ و سختی در بدن انسان و حیوان
تصویری از پی
تصویر پی
فرهنگ فارسی معین
پی
((پَ یا پِ))
پا، قدم، گام، فاصله میان دو کف پا هنگام راه رفتن، بنیاد، نشان پا، رد پا، تاب، توان، مقدار کف پا، عقب، پس
تصویری از پی
تصویر پی
فرهنگ فارسی معین
پی
دنبال، پس، عقب
تصویری از پی
تصویر پی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوند
تصویر پیوند
(دخترانه)
ارتباط، پیوسته بودن دو یا چند کس یا چیز به هم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیمان
تصویر پیمان
(پسرانه)
عهد، قول وقرار، عنوان اسامی مردان در فارسی دری، عهد، قرار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیلسم
تصویر پیلسم
(پسرانه)
نام دلاوری تورانی، برادر پیران فرزند ویسه در زمان افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
(پسرانه)
نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
(پسرانه)
در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزدخت
تصویر پیروزدخت
(دخترانه)
دختر فرخنده، دختر فاتح، مرکب از پیروز (فاتح یا فرخنده یا خوشحال) + دخت (دختر)، نام دختر فیروز پسر قباد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزان
تصویر پیروزان
(پسرانه)
نام برادر شاپور اول، نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
(پسرانه)
کامیاب، فاتح، فرخنده، خوشحال، شاد، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیرداد
تصویر پیرداد
(پسرانه)
داده پیر یا بچه ای که در پیری داده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیران
تصویر پیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیداگشسب
تصویر پیداگشسب
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیچک
تصویر پیچک
(دخترانه)
گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیام
تصویر پیام
(پسرانه)
الهام، وحی، پیغام، الهام، وحی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیش فرض
تصویر پیش فرض
انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش شرط
تصویر پیش شرط
پیش نیاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیجر
تصویر پیجر
پیجو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیام بر
تصویر پیام بر
وخشور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوندیدن
تصویر پیوندیدن
اتصال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
محل تلاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیونددار
تصویر پیونددار
مربوط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوند واژه
تصویر پیوند واژه
حرف ربط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوند نامه
تصویر پیوند نامه
قباله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
رابطه، وصل، ارتباط، ربط، لینک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوسته
تصویر پیوسته
مستمر، مربوط، متصل، لاینقطع، مرتبط، ممتد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
ملحق شدن، اتصال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوستگی
تصویر پیوستگی
اتصال، استمرار، ارتباط، ربط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوست
تصویر پیوست
الحاق، ضمیمه
فرهنگ واژه فارسی سره