جدول جو
جدول جو

معنی پیداگشسب

پیداگشسب(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین
تصویری از پیداگشسب
تصویر پیداگشسب
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با پیداگشسب

پیداگشتن

پیداگشتن
ظاهر شدن. پیدا شدن:
چو شب گشت پیدا و شد روز تار
شد اندر شبستان کی نامدار.
فردوسی.
نخست آفرین کرد بر دادگر
کزو گشت پیدا بگیتی هنر.
فردوسی.
پادشاهی عادل و مهربان پیدا گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38).
ازین حورعین و قرین گشت پیدا
حسین و حسن شین و سین محمد.
ناصرخسرو.
پیدا ز ره فعل گشت جانت
افعال نیاید ز جان تنها.
ناصرخسرو.
عالم همه زین دو گشت پیدا
آدم هم ازین دو برد کیفر.
ناصرخسرو.
اردشیر را بکشت علتی بر وی پیدا گشت که یک لحظه اشکم او باز نایستادی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 109). معاویه او را بازفرمود داشتن تا چه پیدا گردد. (مجمل التواریخ والقصص) ، مشخص گشتن. تمیز داده شدن:
سفال را بتپانچه زدن ببانگ آرند
ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
- ناپیدا گشتن، مفقود گشتن: موسی گفت ملکا هامان ناپیدا گشته بود. (قصص الانبیاء ص 109)
لغت نامه دهخدا

نرداگشسب

نرداگشسب
نام یکی از سرداران هرمز:
به پشت سپه بود نرداگشسب
کجا دم ّ شیران گرفتی ز اسب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا