- پکیده
- بهم پکیده. در هم فرو رفته انبوه سر بهم آورده. مرده ترکیده
معنی پکیده - جستجوی لغت در جدول جو
- پکیده
- بادکرده، انبوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
چیز جدید، آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، شخص چیز یا حادثه چشمگیر
انفجار
منفجره
خلاصه
مکیده
لاغر و ضعیف
پرواز کرده، تبخیرشده
ورم کردن
پف کرده
پروازکرده، به هوارفته
باد کردن، ورم کردن، ترکیدن
آنچه با حواس ظاهری احساس شود، پدیدار، شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد
چکه چکه شده، قطره قطره ریخته، افشره، عصاره، کنایه از خلاصه
مکیدت در فارسی: دستان سازی، بد اندیشی بد سگالی، چاره گری فریب
((پَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه مشاهده یا به وسیله حواس ادارک می شود، چیز تازه پدید آمده، نوظهور، بی مانند در گذشته
پاره شدن، ترکیدن، مردن
پر شده، انباشته
لاغر، باریک، ضعیف
پف کرده، ورم کرده
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه برای مثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)