معنی پریده - فرهنگ فارسی معین
معنی پریده
- پریده((پَ دِ))
- پرواز کرده، بخار شده، نابود شده
تصویر پریده
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پریده
پریده
- پریده
- پروازکرده. طیران کرده، تبخیرشده. متصاعدشده، زائل شده. نابودشده.
- رنگ پریده، رنگ باخته. رنگ رفته. کم رنگ شده
لغت نامه دهخدا
پدیده
- پدیده
- چیز جدید، آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، شخص چیز یا حادثه چشمگیر
فرهنگ نامهای ایرانی
بریده
- بریده
- اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار