جدول جو
جدول جو

معنی پکنی - جستجوی لغت در جدول جو

پکنی
بگنی، نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه
تصویری از پکنی
تصویر پکنی
فرهنگ فارسی عمید
پکنی
(پَ)
نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته:
مست گشتم ز جرعۀ پکنی
شد مزاجم ز بنگ مستغنی.
(ازانجمن آرای ناصری).
، پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود
لغت نامه دهخدا
پکنی
باده ای که از ارزن و برنج و جو سازند. هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
پکنی
کندن پی ساختمان به منظور پاه ریزی بنا، حفر مکانی که پیش.، عقب عقب رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پکری
تصویر پکری
گیجی، سرگشتگی، افسردگی، نومیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکنی
تصویر مکنی
کنیه داده شده، کنیه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
چاق، فربه، کوتاه قد، برای مثال آن دختر پکنه عصمه الدین / سرمایۀ زهد و نیک نامی ست (انوری - مجمع الفرس - پکنه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پانی
تصویر پانی
آب، ماده ای مایع، بی طعم، بی بو و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته، در صد درجۀ سانتی گراد جوش می آید و در صفر درجۀ سانتی گراد منجمد می شود برای مثال نه در آن معده ریزه ای میده / نه در آن دیده قطره ای پانی (سنائی - لغت نامه - پانی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکنی
تصویر رکنی
سکۀ زر خالص، برای مثال رکنی تو رکن دلم را شکست / خردم از آن خرده که بر من نشست (نظامی۱ - ۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
رائول، استاد پیانو و ترانه ساز فرانسوی، مولد پاریس (1852- 1914 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی به مشرق بحر عمان
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نام ضلع از مضافات کشمیر. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
بلغت ولایت خوارزم نان را گویند و بعربی خبز خوانند. (برهان قاطع). بزبان خوارزم نان چنانکه سوپ آب و در نسخۀ سروری به کسر پی گفته اند و آن اصح است. (فرهنگ رشیدی) :
محنت سوپ و پکند او که از بیخم بکند
طبع موزونم همی زاندیشه ناموزون کند.
انوری
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
مردم فربه کوتاه بالا را گویند. (برهان قاطع). کوتاه قد و کلفت و سروته یکی. در تداول عوام تاپو. خپله:
آن دختر پکنه عصمت الدین
سرمایۀ زهد و نیک نامی است.
انوری (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
قصبۀ کوچکی است در ولایت ایلبصان. از ایالت مناستر در آرناؤدستان (آلبانی) بر ساحل یمین رود اشکومبی بر دامنۀ کوهی در کنار بیشه ای در 26 هزارگزی شرقی ساحل ادریاتیک و در 30 هزارگزی غرب ایلبصان. خانه های آن بر فراز تپه ها و پراکنده است و نزدیک 1800 تن سکنه دارد. در وسط این قصبه چهارسوئی است و دو مسجد جامع و یک تکیه و یک مدرسه و یک برج ساعت و اطراف آن شالی زار است و از این رو هوائی گرفته و خفه دارد و اما قضای پکین که این قصبه در آنجا واقع است از مشرق محدود است به ایلبصان و از شمال غرب به اشقودره و سنجاق دراج و از جنوب به یانیه و سنجاق برات و مرکب از 91 قریه است وزراعت آنجا برنج و ذرت (بلال) و سایر حبوبات و زیتون است. برحسب سرشماری رسمی سکنۀ آنجا 15 هزارتن است و همگی مسلمان اند و دارای 27 مسجد جامع و یک مدرسه وهفت مکتب و سه تکیه باشد. (از قاموس الاعلام ترکی)
ایلیونیس. قصبه ای است در کشورهای متحد امریکا بر ساحل نهر ایلیونیس و به هشتاد و سه هزارگزی شمال اسپرینگ فیلد. دارای شش هزار تن سکنه است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پُ)
گادوین، ویلیام (1756- 1836 میلادی). نویسندۀ انگلیسی که در ویسبیچ متولد شد. وی مؤلف یک رمان اجتماعی به نام ’وقایع کالب ویلیام’ است
لغت نامه دهخدا
آب، (رشیدی)، ماء:
نه در آن معده ریزۀ میده
نه در آن دیده قطرۀ پانی،
سنائی،
اسامی دراین عالم است ار نه حاشا
چه آب و چه نان و چه میده چه پانی،
سنائی
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نهری است به باویر در ایالت ماین علیا منبع آن قصبۀ کوچکی است به همین نام سپس از نورمبرگ گذرد ابتدا بطرف جنوب و بعد از آن بجانب غرب جاری شود و پس از طی صدهزار گز مسافت به رود رکنیچ پیوندد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پکری
تصویر پکری
افسردگی نومیدی، گیجی سرگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین و پنجه مانند که بدان خرمن باد دهند، سینی چوبی برای پاک کردن و افشاندن غله چچ پتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پانی
تصویر پانی
آب: (نه در آن معده ریزه ای مانده نه در آن دیده قطره ای پانی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنی
تصویر پهنی
عرض، پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکین
تصویر پکین
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
بر نامیافته پاژ نامیافته لاتینی تازی گشته بنگرید به مکانیسین کنیه داده شده کنیه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنی
تصویر سکنی
جای ساکن شدن در جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
چاق و کوتاه قد، کوتاه قد و کلفت وسر و ته یکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکند
تصویر پکند
نان خبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنی
تصویر مکنی
((مُ کَ نا))
کنیه داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکنی
تصویر سکنی
((سُ نا))
مسکن، جای اقامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهنی
تصویر پهنی
وسعت، گشادگی، عرض، پهنا، مقابل درازی، طول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکند
تصویر پکند
((پَ کَ))
نان، خبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
((پَ نَ یا نِ))
مردم فربه کوتاه بالا، خپله
فرهنگ فارسی معین