پروین، چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده می شود که در یک جا به صورت خوشه ای جمع شده و با هم در فضا حرکت می کنند، ثریا
پروین، چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده می شود که در یک جا به صورت خوشه ای جمع شده و با هم در فضا حرکت می کنند، ثریا
هر چیزی که در تاخت و تاراج و جنگ و شبیخون از دشمن بدست آرند. هرچه در کارزار از دشمن گیرند. غنیمت فیی ٔ: آن جگرگوشۀ یاقوت که از کان خیزد در شبیخون سخا پروۀیغمای تو باد. شرف الدین شفروه (از جهانگیری). ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف برده است، چادر. چادرشب، پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پرن
هر چیزی که در تاخت و تاراج و جنگ و شبیخون از دشمن بدست آرند. هرچه در کارزار از دشمن گیرند. غنیمت فیی ٔ: آن جگرگوشۀ یاقوت که از کان خیزد در شبیخون سخا پروۀیغمای تو باد. شرف الدین شفروه (از جهانگیری). ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف بُرده است، چادر. چادرشب، پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پَرَن
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) : نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر. بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی). چه که بر تخت ناز خسبی خوش چه که بر گل نهی دو دست و پژول. ، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) : نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای نه اکفس پژول و نه شُم (شاید: سم) ز استر. بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی). چه که بر تخت ناز خسبی خوش چه که بر گل نهی دو دست و پژول. ، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
پیر ژولیانی، پاپ مسیحی از سال 1276 تا 1277 میلادی در عهد وی دو تن نماینده از طرف دربار اباقا پادشاه مغول در ایران عازم شهر رم شدند و عیسویان را به پس گرفتن بیت المقدس و فلسطین از دست مسلمین دعوت کردند و از جانب اباقا به ایشان وعده مساعدت شد و پاپ آنان را نزد سلاطین فرانسه و انگلیس فرستاد و دو نمایندۀ مزبور که ازعیسویان گرجی بودند از طرف آباقا اظهار داشتند که او و قوبیلای قاآن مائلند که قبول دیانت عیسوی کنند. پاپ برای تحقیق مطلب و تبلیغ آئین مسیح تصمیم گرفت که پنج تن از روحانیون را به دیار مشرق فرستد، ولی چون در همان اوان یعنی سال 676 هجری قمری بمرد تصمیم او عملی نشد، فقط نیکلای سوم پاپ جدید سال بعد نامه ای به اباقا و قوبیلای نوشت و از مساعدت ایشان درباره عیسویان اظهار مسرّت کرد. (از تاریخ مغول اقبال ص 204)
پیر ژولیانی، پاپ مسیحی از سال 1276 تا 1277 میلادی در عهد وی دو تن نماینده از طرف دربار اباقا پادشاه مغول در ایران عازم شهر رم شدند و عیسویان را به پس گرفتن بیت المقدس و فلسطین از دست مسلمین دعوت کردند و از جانب اباقا به ایشان وعده مساعدت شد و پاپ آنان را نزد سلاطین فرانسه و انگلیس فرستاد و دو نمایندۀ مزبور که ازعیسویان گرجی بودند از طرف آباقا اظهار داشتند که او و قوبیلای قاآن مائلند که قبول دیانت عیسوی کنند. پاپ برای تحقیق مطلب و تبلیغ آئین مسیح تصمیم گرفت که پنج تن از روحانیون را به دیار مشرق فرستد، ولی چون در همان اوان یعنی سال 676 هجری قمری بمرد تصمیم او عملی نشد، فقط نیکلای سوم پاپ جدید سال بعد نامه ای به اباقا و قوبیلای نوشت و از مساعدت ایشان درباره عیسویان اظهار مسرّت کرد. (از تاریخ مغول اقبال ص 204)
اسم مصدر پژوهیدن. عمل پژوهیدن. پژهش. پی جوئی. جویائی. بازجستن. جستجو. بازجوئی. بازجست. فحص. تفحص. بحث. تجسس. رسیدگی. بررسیدن. تحقیق. استفسار. تتبع. تنقیب. تفقه. تعرّف. تفقد: اگر روزی از تو پژوهش کنند همه مردمانت نکوهش کنند. ابوشکور. دو دیگر که در جای ننگ و نبرد پژوهش نجویند مردان مرد. فردوسی. نه از پاک یزدان نکوهش بود نه شرم از یلان چون پژوهش بود. فردوسی. ز کردار خوب ار پژوهش بود ترا این ستایش نکوهش بود. فردوسی. همی جان من در نکوهش نهی چرا دل نه اندر پژوهش نهی. فردوسی. پژوهش نمای و بترس از کمین سخن هرچه باشد بژرفی ببین. فردوسی. جز از موی بر وی نکوهش نبود بدی دیگرش را پژوهش (کذا) نبود. فردوسی. بپرسید کار سپه شاه ازوی چنین گفت کای شه پژوهش مجوی (کذا). اسدی (گرشاسب نامه ص 219). پژوهش کنان پهلوان بلند چه مردی، بدو گفت، سال تو چند؟. اسدی (گرشاسب نامه ص 233). بجز بخدمت تو بنده التجا نکند به هر کجا که پژوهش رود به اصل و نژاد. کمال اسماعیل. ، سرپرستی. تیمار: بدین بندگان نیز کوشش نبود هم از شاه ما را پژوهش نبود. فردوسی. ، بازپرسی. مؤاخذه. عقاب: بدین گیتی اندر نکوهش بود بروز شمارت پژوهش بود. فردوسی. ، جاسوسی. خبرچینی. - پژوهش حال، استفسار حال. احوالپرسی. استعلام حال
اسم مصدر پژوهیدن. عمل پژوهیدن. پژهش. پی جوئی. جویائی. بازجستن. جستجو. بازجوئی. بازجست. فحص. تفحص. بحث. تجسس. رسیدگی. بررسیدن. تحقیق. استفسار. تتبع. تنقیب. تَفقه. تَعرّف. تَفقد: اگر روزی از تو پژوهش کنند همه مردمانت نکوهش کنند. ابوشکور. دو دیگر که در جای ننگ و نبرد پژوهش نجویند مردان مرد. فردوسی. نه از پاک یزدان نکوهش بود نه شرم از یلان چون پژوهش بود. فردوسی. ز کردار خوب ار پژوهش بود ترا این ستایش نکوهش بود. فردوسی. همی جان من در نکوهش نهی چرا دل نه اندر پژوهش نهی. فردوسی. پژوهش نمای و بترس از کمین سخن هرچه باشد بژرفی ببین. فردوسی. جز از موی بر وی نکوهش نبود بدی دیگرش را پژوهش (کذا) نبود. فردوسی. بپرسید کار سپه شاه ازوی چنین گفت کای شه پژوهش مجوی (کذا). اسدی (گرشاسب نامه ص 219). پژوهش کنان پهلوان بلند چه مردی، بدو گفت، سال تو چند؟. اسدی (گرشاسب نامه ص 233). بجز بخدمت تو بنده التجا نکند به هر کجا که پژوهش رود به اصل و نژاد. کمال اسماعیل. ، سرپرستی. تیمار: بدین بندگان نیز کوشش نبود هم از شاه ما را پژوهش نبود. فردوسی. ، بازپرسی. مؤاخذه. عِقاب: بدین گیتی اندر نکوهش بود بروز شمارت پژوهش بود. فردوسی. ، جاسوسی. خبرچینی. - پژوهش حال، استفسار حال. احوالپرسی. استعلام حال