جدول جو
جدول جو

معنی پژوه - جستجوی لغت در جدول جو

پژوه
پژوهیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پژوهنده مثلاً دانش پژوه، دین پژوه
تصویری از پژوه
تصویر پژوه
فرهنگ فارسی عمید
پژوه
صاحب ریاض الشعراء آنرا نام دهی از مضافات اصفهان دانسته و نام دیگر آن بقول مؤلف مذکور شقر است (؟). (تعلیقات لباب الالباب ج 1 ص 359)
لغت نامه دهخدا
پژوه
باز جست تجسس تفحص، پرسش باز خواست، در ترکیب بمعنی (پژوهنده) آید: دانش پژوه دین پژوه کین پژوه
فرهنگ لغت هوشیار
پژوه
((پِ))
بازجستن، جست و جو کردن، مؤاخذه، بازخواست، در ترکیب با واژه های دیگر معنای پژوهنده می دهد مانند، دانش پژوه
تصویری از پژوه
تصویر پژوه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژوم
تصویر پژوم
درویش، فقیر، گدا، خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژول
تصویر پژول
بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروه
تصویر پروه
پروین، چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده می شود که در یک جا به صورت خوشه ای جمع شده و با هم در فضا حرکت می کنند، ثریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
تحقیق علمی، جستجو، در علم حقوق رسیدگی مجدد به حکمی که در دادگاه بدوی صادر شده به جهت اعتراض محکوم، رسیدگی استینافی، مؤاخذه، بازخواست
فرهنگ فارسی عمید
(پَ ژَ)
پزوی. مردم فرومایه. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع). و امروز پزوائی گویند
لغت نامه دهخدا
(پِ وِ / پِ لُ وِ)
نیکلادو. کاردینال فرانسه، یکی از رؤسای لیگ (اتحاد کاتولیکها در فرانسه در اواخر مائۀ شانزدهم میلادی) مولد ژوی سوتل بسال 1518 میلادی و وفات در 1594
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ / وِ)
هر چیزی که در تاخت و تاراج و جنگ و شبیخون از دشمن بدست آرند. هرچه در کارزار از دشمن گیرند. غنیمت فیی ٔ:
آن جگرگوشۀ یاقوت که از کان خیزد
در شبیخون سخا پروۀیغمای تو باد.
شرف الدین شفروه (از جهانگیری).
ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف برده است، چادر. چادرشب، پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پرن
لغت نامه دهخدا
مرکز ایل پیران در ساوجبلاغ آذربایجان
لغت نامه دهخدا
(پَ ه)
ترجمه. نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر. وستی. (برهان). و شاهدی برای این لفظ بدست نیست و مصنوع بنظر می آید
لغت نامه دهخدا
(پَ)
درویش. گدا. فقیر. مسکین. بی چیز. بی نوا، بی اعتبار. خوار. ذلیل
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) :
نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای
نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر.
بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی).
چه که بر تخت ناز خسبی خوش
چه که بر گل نهی دو دست و پژول.
، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
پیر ژولیانی، پاپ مسیحی از سال 1276 تا 1277 میلادی در عهد وی دو تن نماینده از طرف دربار اباقا پادشاه مغول در ایران عازم شهر رم شدند و عیسویان را به پس گرفتن بیت المقدس و فلسطین از دست مسلمین دعوت کردند و از جانب اباقا به ایشان وعده مساعدت شد و پاپ آنان را نزد سلاطین فرانسه و انگلیس فرستاد و دو نمایندۀ مزبور که ازعیسویان گرجی بودند از طرف آباقا اظهار داشتند که او و قوبیلای قاآن مائلند که قبول دیانت عیسوی کنند. پاپ برای تحقیق مطلب و تبلیغ آئین مسیح تصمیم گرفت که پنج تن از روحانیون را به دیار مشرق فرستد، ولی چون در همان اوان یعنی سال 676 هجری قمری بمرد تصمیم او عملی نشد، فقط نیکلای سوم پاپ جدید سال بعد نامه ای به اباقا و قوبیلای نوشت و از مساعدت ایشان درباره عیسویان اظهار مسرّت کرد. (از تاریخ مغول اقبال ص 204)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
ساق درخت و ساق انسان و حیوان. (شعوری ج 1 ص 270). پوزه
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام محلی کنار راه کرمانشاه به نوسود، میان دوریزان و میرآباد در 131000 گزی کرمانشاه
لغت نامه دهخدا
(پِ / پَ هَِ)
اسم مصدر پژوهیدن. عمل پژوهیدن. پژهش. پی جوئی. جویائی. بازجستن. جستجو. بازجوئی. بازجست. فحص. تفحص. بحث. تجسس. رسیدگی. بررسیدن. تحقیق. استفسار. تتبع. تنقیب. تفقه. تعرّف. تفقد:
اگر روزی از تو پژوهش کنند
همه مردمانت نکوهش کنند.
ابوشکور.
دو دیگر که در جای ننگ و نبرد
پژوهش نجویند مردان مرد.
فردوسی.
نه از پاک یزدان نکوهش بود
نه شرم از یلان چون پژوهش بود.
فردوسی.
ز کردار خوب ار پژوهش بود
ترا این ستایش نکوهش بود.
فردوسی.
همی جان من در نکوهش نهی
چرا دل نه اندر پژوهش نهی.
فردوسی.
پژوهش نمای و بترس از کمین
سخن هرچه باشد بژرفی ببین.
فردوسی.
جز از موی بر وی نکوهش نبود
بدی دیگرش را پژوهش (کذا) نبود.
فردوسی.
بپرسید کار سپه شاه ازوی
چنین گفت کای شه پژوهش مجوی (کذا).
اسدی (گرشاسب نامه ص 219).
پژوهش کنان پهلوان بلند
چه مردی، بدو گفت، سال تو چند؟.
اسدی (گرشاسب نامه ص 233).
بجز بخدمت تو بنده التجا نکند
به هر کجا که پژوهش رود به اصل و نژاد.
کمال اسماعیل.
، سرپرستی. تیمار:
بدین بندگان نیز کوشش نبود
هم از شاه ما را پژوهش نبود.
فردوسی.
، بازپرسی. مؤاخذه. عقاب:
بدین گیتی اندر نکوهش بود
بروز شمارت پژوهش بود.
فردوسی.
، جاسوسی. خبرچینی.
- پژوهش حال، استفسار حال. احوالپرسی. استعلام حال
لغت نامه دهخدا
تصویری از پژوژ
تصویر پژوژ
اصرار الحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوی
تصویر پژوی
سست و ضعیف بتن و بعقل و بفکر بی حرکت و بی عمل سخت ضعیف، بی حمیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
جستجو، تفحص، بحث، تجسس، تفقه، پی جوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچوه
تصویر پچوه
ترجمه، نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروه
تصویر پروه
پروین ثریا
فرهنگ لغت هوشیار
اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژاوه
تصویر پژاوه
کوره که در آن ظروف سفالین و آجر و آهک پزند آوه پجاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوم
تصویر پژوم
فقیر، گدا، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوژه
تصویر پوژه
ساق درخت تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوژ
تصویر پژوژ
((پَ))
اصرار، الحاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژول
تصویر پژول
((پَ))
استخوان بین دو قوزک پا، پستان زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژوم
تصویر پژوم
((پَ))
درویش، گدا، خوار، ذلیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
((پِ یا پَ هِ))
جست و جو، تحقیق، تحقیقات علمی و بازخواست، مؤاخذه، خبر، خبر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروه
تصویر پروه
غنیمت، هر چیزی که از جنگ و تاراج بدست آید، ستاره پروین، چادرشب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
مطالعه، تحقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
بازجست، بازرسی، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص، جستجو، مطالعه، استیناف، تمیز، رسیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد