- پژولاننده
- افسرده کننده، رنجه کننده
معنی پژولاننده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگ کننده، تربیت کننده
آنکه بپژمراند آنکه پژمرده کند
پریشان کردن، رنجه کردن
پرورش دهنده
پژمرده کننده
اسم پالانیدن، افزون کننده افزاینده. افزاینده، افزون کننده
متعدی پژولیدن پریشان کردن، رنجه کردن
آنچه که بپوساند آنکه بپوسیدن دارد
آنکه کسی یا چارپایی را بپوییدن دارد براه برنده دواننده
کسی که روی چیزی را بپوشاند
آنکه یا آنچه چیزی را بپوساند
پژمرده ساختن، افسرده کردن، رنجه کردن، برای مثال گر روانم را پژولانند زود / صد در محنت بر ایشان برگشود (مولوی - ۹۸۱)
دواننده، آنکه دیگری را وادار به دویدن کند، آنکه سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند