معنی پژولانیدن پژولانیدن((پِ دَ)) پژمرده کردن، رنجه کردن، نرم گردیدن، پژولیدن تصویر پژولانیدن فرهنگ فارسی معین
پژولانیدن پژولانیدن رنجه کردن: گر روان من پژولانند زود صد در محنت بر ایشان برگشود. مولوی لغت نامه دهخدا
پژولاندن پژولاندن پژمرده ساختن، افسرده کردن، رنجه کردن، برای مِثال گر روانم را پژولانند زود / صد در محنت بر ایشان برگشود (مولوی - ۹۸۱) فرهنگ فارسی عمید
پرورانیدن پرورانیدن پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام فرهنگ لغت هوشیار