پژمردن. پژمرده شدن: ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی. فردوسی. بپرسید و گفتش چه دیدی بگوی چرا پژمریدت دو گلبرگ روی. فردوسی. بشکفی بی نوبهار و پژمری بی مهرگان بگرئی بی دیدگان و بازخندی بی دهن. منوچهری
پژمردن. پژمرده شدن: ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی. فردوسی. بپرسید و گفتش چه دیدی بگوی چرا پژمریدت دو گلبرگ روی. فردوسی. بشکفی بی نوبهار و پژمری بی مهرگان بگرئی بی دیدگان و بازخندی بی دهن. منوچهری
پروردن. پروراندن. تربیت کردن. سبب پرورش شدن. پرورش کردن. ترشیح. تنبیت: بدو گفت رستم که ای شیرفش مرا پرورانید باید بکش. فردوسی (از اسدی). همانا که از بهر این روزگار ترا پرورانید پروردگار. فردوسی. پرورانیدیم ترا و بنعمت بزرگ گردانیدیم. (قصص الانبیاء ص 99). پس مادر موسی اورا می پرورانید تا مدتی برآمد. (قصص الانبیاء ص 91) ، انشاء. (منتهی الارب) ، تغذیه. (تاج المصادر بیهقی). غذو. (تاج المصادر). غذا و خوراک دادن. (دهار) : همی پرورانیدشان سال و ماه به مرغ و کباب و بره چندگاه. فردوسی
پروردن. پروراندن. تربیت کردن. سبب پرورش شدن. پرورش کردن. ترشیح. تنبیت: بدو گفت رستم که ای شیرفش مرا پرورانید باید بکش. فردوسی (از اسدی). همانا که از بهر این روزگار ترا پرورانید پروردگار. فردوسی. پرورانیدیم ترا و بنعمت بزرگ گردانیدیم. (قصص الانبیاء ص 99). پس مادر موسی اورا می پرورانید تا مدتی برآمد. (قصص الانبیاء ص 91) ، انشاء. (منتهی الارب) ، تغذیه. (تاج المصادر بیهقی). غذو. (تاج المصادر). غذا و خوراک دادن. (دهار) : همی پرورانیدشان سال و ماه به مرغ و کباب و بره چندگاه. فردوسی
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی