جدول جو
جدول جو

معنی پچکل - جستجوی لغت در جدول جو

پچکل
مدفوع گوسفند و بز، کاوش، جست و جو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پچکم
تصویر پچکم
بجکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشکل
تصویر پشکل
سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز و آهو که گرد و مانند گلوله باشد، پشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پچل
تصویر پچل
کثیف، پلید، کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگاه دارد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ چَ)
آنکه پیوسته تن و لباس ملوث دارد، شلخته. پنتی. دنس. پلشت. قذر، قبیح. قبیحه. هجین. مستهجن. خبیث، چرک
لغت نامه دهخدا
(پِ کِ)
سرگین گوسفند و آهو و اسب و خر و استر و اشتر و از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. ذبله. دمه. بعر. (منتهی الارب) : صدهزار مرد و زن و کودک برون آمده بودند با انواع نثار از خاشاک و سرگین و پشکل و خاکستر. (راحهالصدور راوندی). شأو، پشکل ناقه. حثه، پشکل نرم. کرّه، پشکل پاره. کرّه، پشکل گنده بوی که بدان زره را جلا دهند. ذبل و ذبول، پشکل انداختن. (منتهی الارب).
- پشکل برچین، سخت بی سروپا. سخت فقیر و حقیر.
- پشکل به تنور کردن، (بمزاح) پی درپی خوردن.
- پشکل ناک، آلوده به پشکل: متدّمن، آب پشکل ناک. (منتهی الارب).
- مثل پشکل، سخت خرد.
، سخت بسیار. و نیز رجوع به پشک شود، این کلمه با فعل انداختن صرف شود. بعر. ذبول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پِ کَ)
پشکم. (جهانگیری). خانه تابستانی. غرد. (فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). خانه تابستانی که شبکه کرده باشند. (رشیدی). بارگاه و ایوان و صفه. (برهان). طرز. ترد. (فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی) .خانه ای که همه سوی آن در و پنجره باشد:
از تو حالی نگار خانه چشم
فرش دیبا کشیده بر پچکم.
رودکی.
هزاران بدو اندرون طاق و خم
به پچکم درش نقش باغ ارم.
عنصری.
رشیدی گوید و بعضی (این لفظ را) پیکم گفته اند... و ظاهراً شین را به تصحیف یا خوانده اند.
، گرگ. ذئب. (برهان). و رجوع به بجکم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پچک
تصویر پچک
کارد چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
فضله گوسفند و آهو، سرگین گوسفند و اسب وآهو وخرواسترواشتر و گاو آنگاه که سخت مدور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچل
تصویر پچل
پلید، کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچکو
تصویر پچکو
پنیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچکم
تصویر پچکم
((پِ کَ))
خانه ای که از همه سوی در و پنجره دارد، گرگ، ذئب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشکل
تصویر پشکل
((پِ کِ))
سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن، قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند، پشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچل
تصویر پچل
((پِ چَ))
شلخته، کثیف، پلید. بچل، چپل، پچول
فرهنگ فارسی معین
کثیف و ژنده پوش
فرهنگ گویش مازندرانی
مویی که هنگام شانه کردن سر فرو ریزد، کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
محل پخت و پز در بنه گاه دام داران، آشپزخانه ی گالشی، پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گردوی سخت پوست، شاخه های درخت، زائده، چلاندن رخت برای شستشو، گوشه ی بیرونی خانه های روستایی، محل اتصال دو چوب بلند در
فرهنگ گویش مازندرانی
جستجوی مرغ در میان خاشاک جهت پیدا کردن دانه
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن و زیر و رو نمودن خاک به وسیله ی مرغ که با پا و منقار انجام
فرهنگ گویش مازندرانی
کاوش
فرهنگ گویش مازندرانی
به هم بزن، زیرو رو کن، باز کردن چیزی به هم بافته
فرهنگ گویش مازندرانی
چلپاسه مارمولک
فرهنگ گویش مازندرانی
هیزم نیم سوخته و مشتعل
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک، ریز، قدکوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
محل نصب دستگاه ریسندگی که غالبا در نقطه ای گود قرار داشته
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک انداز، ظرفی مخصوص جا به جایی خاکستر و آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
تفحص و جستجو، پلاسمک
فرهنگ گویش مازندرانی
موی جلوی سر، جلوی سر، رد به جا مانده از چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
به هم بزن، زیرو رو کن، جستجو کن
فرهنگ گویش مازندرانی
از هم، از هم گشودن گره خوردگی رشته ها
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک پشو بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی