مرد یا اسب قوی و پرزور، آهن خای، صاحب انجمن آرا گوید: کنایه از اسب پرزور باشد و آن را آهن رگ و آهنین رگ نیز گویند، (انجمن آرای ناصری)، و آهن خای یعنی لجام خای، چه وقتی اسب مستعد دویدن است لجام و دهنه میخاید: ز آواز او اندر آید ز جای دل مرد جنگی پولادخای، فردوسی، ز پولادخایان شمشیرزن کمر بسته بودی هزار انجمن، نظامی، زراجه منم پیل پولادخای که بر پشت پیلان کشم پیل پای، نظامی، روارو زنان تیر پولادسای دراندام شیران پولادخای، نظامی، نجنبد ز یأجوج پولادخای سکندر چو سد سکندر ز جای، نظامی
مرد یا اسب قوی و پرزور، آهن خای، صاحب انجمن آرا گوید: کنایه از اسب پرزور باشد و آن را آهن رگ و آهنین رگ نیز گویند، (انجمن آرای ناصری)، و آهن خای یعنی لجام خای، چه وقتی اسب مستعد دویدن است لجام و دهنه میخاید: ز آواز او اندر آید ز جای دل مرد جنگی پولادخای، فردوسی، ز پولادخایان شمشیرزن کمر بسته بودی هزار انجمن، نظامی، زراجه منم پیل پولادخای که بر پشت پیلان کشم پیل پای، نظامی، روارو زنان تیر پولادسای دراندام شیران پولادخای، نظامی، نجنبد ز یأجوج پولادخای سکندر چو سد سکندر ز جای، نظامی
که پولاد پوشد، که زره و جوشن یا برگستوان آهنین دارد: تو گفتی که دریا بجوش آمده ست برو موج پولادپوش آمده ست، فردوسی، ز پولادپوشان لشکرشکن تن کوه لرزنده بر خویشتن، فردوسی، آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار ... منوچهری، هزار دگر پیل پولادپوش ابا چل هزار از یل رزم کوش، اسدی، نشستند بر تازی تیزجوش همه خاره خفتان و پولادپوش، نظامی، خبر شد بخاقان که صحرا و کوه شد از نعل پولادپوشان ستوه، نظامی، شبیخون دارا درآمد ز راه ز پولادپوشان زمین شد سیاه، نظامی، همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای، نظامی، بپیش اندرون پیل پولادپوش پس او دلیران تندرخروش، نظامی، ز پولادپوشان الماس تیغ بخورشید روشن درآورد میغ، نظامی، چگونه بود پیل پولادپوش ز شیر ژیان چون برآید خروش، نظامی
که پولاد پوشد، که زره و جوشن یا برگستوان آهنین دارد: تو گفتی که دریا بجوش آمده ست برو موج پولادپوش آمده ست، فردوسی، ز پولادپوشان لشکرشکن تن کوه لرزنده بر خویشتن، فردوسی، آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار ... منوچهری، هزار دگر پیل پولادپوش ابا چل هزار از یل رزم کوش، اسدی، نشستند بر تازی تیزجوش همه خاره خفتان و پولادپوش، نظامی، خبر شد بخاقان که صحرا و کوه شد از نعل پولادپوشان ستوه، نظامی، شبیخون دارا درآمد ز راه ز پولادپوشان زمین شد سیاه، نظامی، همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای، نظامی، بپیش اندرون پیل پولادپوش پس او دلیران تندرخروش، نظامی، ز پولادپوشان الماس تیغ بخورشید روشن درآورد میغ، نظامی، چگونه بود پیل پولادپوش ز شیر ژیان چون برآید خروش، نظامی