جدول جو
جدول جو

معنی پولادپای - جستجوی لغت در جدول جو

پولادپای
که پائی چون پولاد سخت و نیرومند دارد:
اشتر پویندۀ پولادپای
کوه نما از تن کوهان نمای،
میر خسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولادسا
تصویر پولادسا
آنچه پولاد را بساید، سایندۀ پولاد، برای مثال رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵ - ۷۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادپوش
تصویر پولادپوش
جنگاور که زره یا جوشن پولادین بر تن دارد، برای مثال خبر شد به خاقان که صحرا و کوه / شد از نعل پولادپوشان ستوه (نظامی۵ - ۹۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادخا
تصویر پولادخا
مرد قوی و خشمگین، برای مثال ز پولادخایان شمشیرزن / کمربسته بودی هزار انجمن (نظامی۶ - ۱۰۳۵)، اسب دونده و پرزور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ)
که پولاد را ساید،
بسیار سخت و محکم:
روارو زنان تیر پولادسای
در اندام شیران پولادخای،
نظامی،
چو شه دید کز سنگ پولادسای
خراشیده میشد سم چارپای،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
مرد یا اسب قوی و پرزور، آهن خای، صاحب انجمن آرا گوید: کنایه از اسب پرزور باشد و آن را آهن رگ و آهنین رگ نیز گویند، (انجمن آرای ناصری)، و آهن خای یعنی لجام خای، چه وقتی اسب مستعد دویدن است لجام و دهنه میخاید:
ز آواز او اندر آید ز جای
دل مرد جنگی پولادخای،
فردوسی،
ز پولادخایان شمشیرزن
کمر بسته بودی هزار انجمن،
نظامی،
زراجه منم پیل پولادخای
که بر پشت پیلان کشم پیل پای،
نظامی،
روارو زنان تیر پولادسای
دراندام شیران پولادخای،
نظامی،
نجنبد ز یأجوج پولادخای
سکندر چو سد سکندر ز جای،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
که پولاد پوشد، که زره و جوشن یا برگستوان آهنین دارد:
تو گفتی که دریا بجوش آمده ست
برو موج پولادپوش آمده ست،
فردوسی،
ز پولادپوشان لشکرشکن
تن کوه لرزنده بر خویشتن،
فردوسی،
آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش
نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار ...
منوچهری،
هزار دگر پیل پولادپوش
ابا چل هزار از یل رزم کوش،
اسدی،
نشستند بر تازی تیزجوش
همه خاره خفتان و پولادپوش،
نظامی،
خبر شد بخاقان که صحرا و کوه
شد از نعل پولادپوشان ستوه،
نظامی،
شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه،
نظامی،
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای،
نظامی،
بپیش اندرون پیل پولادپوش
پس او دلیران تندرخروش،
نظامی،
ز پولادپوشان الماس تیغ
بخورشید روشن درآورد میغ،
نظامی،
چگونه بود پیل پولادپوش
ز شیر ژیان چون برآید خروش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
که پشتی چون پولاد ضخم و قوی دارد:
بدین گونه آن مرد پولادپشت
بسی مرد لشکرشکن را بکشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
فولادی، فولادین، منسوب به پولاد، از پولاد:
مجرمان را تن پولادی فرسوده شدی
گر تو اندر خور هر جرم دهی بادافراه،
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پولادی
تصویر پولادی
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادخای
تصویر پولادخای
مرد قوی، اسب دونده و نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پولادپوش
تصویر پولادپوش
مرد جنگی، آن که زره بر تن کند
فرهنگ فارسی معین