دارای پنجه و دستی چون پولاد. خداوند دستی نیرومند: بدو گفتا من آن پولاددستم که دینت را بدین خواری شکستم. نظامی. نخستین دلیران پولاد دست ببستند دست و گشادند شست. هاتفی
دارای پنجه و دستی چون پولاد. خداوند دستی نیرومند: بدو گفتا من آن پولاددستم که دینت را بدین خواری شکستم. نظامی. نخستین دلیران پولاد دست ببستند دست و گشادند شست. هاتفی
آنکه پولاد سازد. توسعاً آهنگر: بدان دست بردند آهنگران چو شد ساخته کار گرز گران پسند آمدش کار پولادگر ببخشیدشان جامه و سیم و زر. فردوسی. بفرمود خسرو (کی خسرو) بپولادگر که بند گران ساز مسمار سر هم اندر زمان پای کردش (گرگین را) ببند که از بند گیرد بداندیش پند. فردوسی. بفرمود خسرو بپولادگر که سازد برو بند و غل و تبر (؟). فردوسی (از آنندراج)
آنکه پولاد سازد. توسعاً آهنگر: بدان دست بردند آهنگران چو شد ساخته کار گرز گران پسند آمدش کار پولادگر ببخشیدشان جامه و سیم و زر. فردوسی. بفرمود خسرو (کی خسرو) بپولادگر که بند گران ساز مسمار سر هم اندر زمان پای کردش (گرگین را) ببند که از بند گیرد بداندیش پند. فردوسی. بفرمود خسرو بپولادگر که سازد برو بند و غل و تبر (؟). فردوسی (از آنندراج)