جدول جو
جدول جو

معنی پودینه - جستجوی لغت در جدول جو

پودینه
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
فرهنگ لغت هوشیار
پودینه
پونه، گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
تصویری از پودینه
تصویر پودینه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوشینه
تصویر پوشینه
جلد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشینه
تصویر پوشینه
جامه، پرده، سر پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشینه
تصویر پوشینه
جامه، پرده، سرپوش چیزی، غلاف، کپسول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوزینه
تصویر پوزینه
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پودینگ
تصویر پودینگ
نوعی شیرینی که با شیر، شکر، تخم مرغ و آرد درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
از انواع شیرینی های انگلیسی است که از آرد و روغن و تخم مرغ و کشمش تهیه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشینه
تصویر پوشینه
((نِ))
سرپوش هر چیزی، کپسول، غلاف، کیسه
فرهنگ فارسی معین
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پودنه
تصویر پودنه
((نِ))
پونه، گیاهی است خوشبو با ساقه بسیار کوتاه دارای برگ هایی مانند برگ نعناع، در کنار نهرها می روید و خوردنی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پودنه
تصویر پودنه
پونه، گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوبینه
تصویر چوبینه
(پسرانه)
لقب بهرام سردار دوره ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
(دخترانه)
نوشین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بندینه
تصویر بندینه
تکمه، گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهینه
تصویر کوهینه
(دخترانه)
پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
قدمت، سابقه، سوابق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوییده
تصویر پوییده
مفعول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
فاسد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
قدیمی، ماضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوزینه
تصویر بوزینه
مراد میمون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
منسوب و مربوط بسال گذشته منسوب به پار پارسالین پارین: (که تقویم پارینه نایدبکار) (سعدی)، سال گذشته سال پیش پار، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آردینه
تصویر آردینه
منسوب به آرد آنچه از آرد سازند، آشی که از آرد پزند آش آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
منسوب به دوش (شب گذشته) دیشبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزینه
تصویر روزینه
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
هرچیز که از روی ساخته شده باشد، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته از چوب چوبی: افزار جوبین، رو پاکی سرخ رنگ که بر سر بندند، مرغی است صحرایی کاروانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندینه
تصویر پرندینه
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشمینه
تصویر پشمینه
هر جامه که از پشم درست شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
نرینه در فرزند آدمی جنس پسر مقابل مردینه عورتینه (قس. زنینه دخترینه مردینه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
متخلخل و سبک شده بر اثر طول زمان یا علتی دیگر، عفن متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
دیرینه، سابق
فرهنگ لغت هوشیار